چقدر این دو تصویر مشابه اند
تشابه استیصال و ورشکستگی مدیر تیم فوتبال النصر عربستان با یک تصویر تاریخی
چقدر این دو تصویر مشابه اند
تشابه استیصال و ورشکستگی مدیر تیم فوتبال النصر با یک تصویر تاریخی
قبلا هم گفته بودم، نه اهل فوتبال هستم و نه مبتلای به آن. اما گاهی برخی اتفاقات فوتبالی حقیقتاً از مرزهای یک بازی معمولی فراتر می رود و تبدیل می شود به یک مسئله ی ملی؛ مسئله ای که برای تک تک ایرانی ها دارای اهمیت می شود.
دیشب تصویر آن « مردِ دشداشه پوشِ به تیردروازه تکیه زده ی اشک درآمده» ، را همه دیدید.
این تصویری بود که «غیرت» رقم زد. «مردانگی» ، «استقامت» ، «جنگندگی» ، «ایمان» ، «توکل» ، «حرکت» ، «امید» و «نترسیدن از تهدید و تحریف» و «تکیه بر نیروهای جوان و قدرت ملی»
نترسیدن از کسانی که ادعای اربابی دارند و با دلارهای کثیفشان همه چیز را می خرند. ظالم استخدام می کنند برای قتل عام مظلوم و دهان سازمان های حقوق بشری را هم می بندند.
دیروز هم AFC را هم داور را و هم هرآنچه را که ما بی خبریم خریده بودند، اما شاید مغز جلبک وارشان، به «غیرت» ایرانی ها نیاندیشیده بود.
دیشب مدام فکر می کردم تصویر آن «مردِ دشداشه پوشِ به تیردروازه تکیه زده ی اشک درآمده» خیلی برایم آشناست. آن بیچارگی و ورشکستگی و استیصالی که در قیافه اش موج می زد و اشک هایی که در چشمش جمع شده بود، خیلی برایم آشنا بود.
و بالاخره پیدایش کردم. نمونه ی همین قیافه را چند سال پیش جوانان غیرتمند سپاهی مان از نوچه های کدخدا ، برای ماهواره های جهانی ارسال کردند.
جوانانی که با تکیه بر قدرت ملی و غیرت دینی و همان واژه هایی که در بالا گفتم، اشکِ به اصطلاح تکاوران نیروی دریایی کدخدا را درآوردند و البته خیس کردن شلوارشان را دیگر زیاد به رُخشان نکشیدند.
سال ها قبل هم، در خرمشهر و در سایر جبهه های نبرد حق علیه باطل ، پر بود از تصاویرِ اشک دشمن را در آوردن و آنجا هم کیمیای معجزه گرش ، غیرت بود و ایمان و توکل و همان واژه ها که قبلاً گفتم.
و این یک فرمول و یک قاعده الهی است که ایمان و توکل و غیرت که باشد، هیچ مانعی راهت را سد نخواهد کرد.
زانو زدن در مقابل کسانی که باید به زانویشان در آورد
ای کاش دولتی هایمان هم به جای زانو زدن در مقابل دشمنانمان و دیپلماسی التماس و لبخند در مقابل شیطان بزرگ و دولت های روباه صفت ، ظالم ، قاتل و کودک کُش، این قاعده ی «غیرت» را به کار می بردند. این ایمان را و این جنگندگی را. آنوقت قیافه ی دشمنان ما هم دیدن داشت و از این « مردِ دشداشه پوشِ به تیردروازه تکیه زده ی اشک درآمده»، چیزی کم نداشتند.