«آنان که اسیر خاک نیستند »
یادی از شهدای مدافع حرم پایتخت مقاومت ایران، دزفول قهرمان
دیشب مداح داشت همان جمله ی معروف هر ساله اش را تکرار می کرد : «چه آدم هایی که سال پیش بینمان بودند و امسال نیستند تا مناجات کنند.دیگر دستشان از دنیا کوتاه است. نیستند تا العفو بگویند و فریاد الغوث الغوثشان برود تا عرش . چه آدم هایی که امسال اسیر خاکند و نیستند تا تجربه کنند این ساعت های عزیز را و استفاده کنند از این لحظه های آسمانی!»
قصه ی مداح به اینجا که میرسد، هر کس یاد عزیزی می افتد که از دست داده است و بغض فراق ، لرزه می اندازد به شانه هایش و باران می گیرد در آسمان تنهایی اش.
اما من دلم رفت جایی دیگر. چرا و چگونه اش را نمی دانم ، اما اول لبخندی نشست روی لبهایم. لبخندی که جنسش خیلی با لبخندهای دیگر تفاوت داشت. لبخندی که کم کم تبدیل شد به بغضی که پنجه می کشید در گلویم و پس از آن ، گریه و اشک هایی که اختیارش را نداشتم. خواستم بروم و میکروفن را از مداح بگیرم و بگویم این داستان تکراری را دیگر بی خیال شو برادر. این داستان مکرر رفتن آدم ها و عبرت نگرفتن ما را. خواستم بروم و بگویم مردم! بگذارید من برایتان روضه ای دیگر بخوانم!
آی مردم! چه آدم هایی که سال پیش بینمان بودند و امروز جایی دارند مناجات و عشق بازی می کنند با محبوبشان، که دست ما به آنجا نمی رسد. آی مردم! چه آدم هایی که دستشان از دنیا که کوتاه نشده است،هیچ، بلکه بیشتر می توانند دستمان را بگیرند و با همان دست راه را نشانمان بدهند.
آنان که دیگر العفوی نمی خواهند و الغوث به کارشان نمی آید، آخر کسانی را که خدا عاشق بشود و ببرد جایی که خودش می داند ، در بهترین جایگاه ها، دیگر العفو و الغوث گفتنی در کارشان نیست. هر چه هست شکر است و هرچه هست نعمت و رزقی که پایانی ندارد.
آی مردم! آدم هایی سال پیش بینمان بودند که امروز نه اینکه اسیر خاک باشند، بلکه خاک اسیر آن هاست و خاک که هیچ، زمین و آسمان اسیرشان است، اسیر نورشان ، اسیر عزتشان ، اسیر جاه و مقامی که دارند.
آی مردم! آدم هایی سال پیش بینمان بودند که خودشان «اَحیاءٌ» هستند و آنان که «اَحیاءٌ» باشند، ثانیه به ثانیه ی «حی» بودنشان «احیا»ست . هر جا اراده کنند می روند و سفره ی احیایشان را پهن می کنند. از نجف تا کربلا بگیر تا قبر گمشده ای که نشان از بی نشانش نمی دانیم.
آی مردم! همه ی آنان که می روند، اسیر خاک نیستند و دستشان از دنیا کوتاه نیست. بیایید به آنان بیندیشیم و به راهشان و پیامشان و تکلیفی که بر عهده مان گذاشتند. بیایید فراموششان نکنیم چرا که خودشان در وصایایشان نوشتند که «در روز حساب از شما خواهند پرسید که در مقابل خون شهدا چه کرده اید؟»
چه بغضی شد دیشب و چه اشکی بود و چه لبخندی وقتی که یاد شهیدان مدافع حرم «امیر علی هویدی»، «سید مجتبی ابوالقاسمی»، «علیرضا حاجیوند» و «محمد زلقی» از ذهنم عبور می کرد . آنان که سال پیش بینمان بودند و شب های قدر امسال میهمان سفره ی پربرکت پروردگارشان هستند و آنجا باز من ماندم و حسرت جاماندن و نرسیدن. درد کهنه ای که دست از سرم بر نمی دارد. دردی که بدترین درد عالم است.
نه اشک بود و نه لبخند ، حال را مثال نبود شبی که غیر خیالت به دل خیال نبود