معرفی اسوه‌ها

دو حبیب ، دو غریب

معرفی دو پیرِ شهیدِ دزفول ، شهید علی کمیلی فر و شهید کرم خاکسار مدنی

دو حبیب ، دو غریب

معرفی دو پیرِ شهیدِ دزفول ، شهید علی کمیلی فر و شهید کرم خاکسار مدنی

 

تصویر اول : حبیب

آدم هر گاه که قصه ی حبیب را می خواند، عاشورا برایش جلوه ای دیگر دارد. حبیب سرشار است از حرف ، سرشار است از پیام.  این که می شود ۸۰ ساله باشی ، محاسن سپید باشی،  اما پا در رکاب یار بمانی. این که سن و سالی از تو گذشته باشد، اما باز هم بتوانی آرزوی شهادت داشته باشی و این که اگر طالب باشی، اگر از در زدن کوتاه نیایی، این که اگر سراسر عشق شوی به مولا و اربابت، بالاخره راهت می هند. «حبیب» ، واژه ای است  که نمی گذارد امید به شهادت در وجودم ناامید شود. «حبیب» ، «عابس» و برخی دیگر از محاسن سپیدهای کربلا و قهرمانی هایشان را هر گاه در عاشورا می خوانم ، امید در من جوانه می زند.

تصویر دوم: دو همسایه

اگراندکی با آرامش در قطعه ۲ شهیدآباد دزفول قدم برداری، در گوشه ای ، دو مزارِ همسایه ، جلوه می کنند پیش چشمت و اولین چیزی که نگاهت را خیره می کند ، تصاویر دو پیرمرد است که از پشت آن قاب های شیشه ای ، دور دست هایی را نگاه می کنند که تو نمی دانی کجاست. پاهایت از حرکت می ایستد و مات می شوی به تصاویر پیش رویت و نا خودآگاه نگاهت آرام آرام می آید به سمت پایین تا نوشته ی روی سنگ مزارها را بخوانی.

چه شباهتی دارد  تاریخ تولد ها و شهادت هایشان به هم. یکی شصت ساله و یکی شصت و یک ساله و تو از خود می پرسی در بین این همه جوانی که تاریخ تولد هایشان با حرف امام (ره) در سال ۱۳۴۲ مطابقت که فرمود :«یاران من در گهواره اند»، این دو پیر ، چه می کنند. این جا هم قطعه ی شهدای موشکی نیست که خیالت برود در پی آن موشک های دوازده متری و شهدای تکه پاره ای که روی دست «مش عبدالحسین »، مرده شورِ دل نازکِ شهر می ماند.

این دو شیرمرد، این دو پیر ، این دو حبیبی که غریب و گمنام آرمیده اند در کنج این قطعه از بهشت را روایتی است که باید همه دنیا بدانند که عاشورا، اگر یک روز در تاریخ بود ، هشت سال برای خصوصاً دزفولی ها مکرر شد.

تصویر سوم :  پدر و پسر

پیرمرد اول «شهید علی کمیلی فر»  است که حکایت غریبی دارد. پسرش «رجبعلی »، در همان روزهای اول شروع جنگ و در ۶/۷/۵۹ در پدافندی دهلران آسمانی می شود و او در همان روزهای اول جنگ مدال افتخارِ پدر شهید بودن می آویزد بر گردنش و خود می شود همراه و همسنگر و همرزم رزمندگان اسلام.

شهید علی کمیلی فر ، در روز ۱۸ آبان ماه ۶۱ آنگاه که پیشاپیش رزمندگان عازم به میدان های نبرد، پرچم سرخ «هل من ناصر ینصرنی» در دست دارد ، شوق وصال یار امانش نمی دهد و در راه مسجد جامع دزفول ، قبل از اعزام آسمانی می شود. یادم هست می گفتند که پزشک در گواهی دفنش دلیل مرگ را شوق شهادت نوشته است و این حبیب شهر ، در ۶۱ سالگی اش اقتدا می کند به حبیب بن مظاهر و به میهمانی فرزند شهیدش می رود.

تصویر چهارم :  خاکسار درگاه حبیب

پیرمرد دوم «شهید کرم خاکسار مدنی» است که یک سال از همسایه ی خود ، کوچکتر است. او با این که شصت بهار را تجربه کرده است ، باز هم مجنونِ از قصه ی حبیب ، دل بسته است به اذن مولایش تا رخصت میدان بگیرد و بالاخره در ۱۲/۵/۱۳۶۱ در عملیات رمضان و جبهه کوشک ، راهی به آسمان پیدا می کند.

شهید خاکسار، مدال « مُسِن ترین شهید عملیاتی» شهرستان دزفول را بر گردن خود تا قیامت آویخته است و در جوار همسایه اش شهید کمیلی ، یکی از زیباترین تصاویر گلزار شهدای شهید آباد دزفول را آفریده است.

 

 مزارمطهر شهیدان «علی کمیلی فر» و «کرم خاکسار مدنی» در جوار هم و در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

‫۲ دیدگاه ها

  1. اطلاعات شما از شهيد كرم خاكسارمدني ناقص و اشتباه مي باشد لطفا بدون هماهنگي خانواده شهيد چيزي ننويسيد

    از طرف خانواده شهيد

    1. با سلام
      خوشحال می شویم که تصاویر و اطلاعات و خاطرات ایشان را در اختیار ما قرار دهید تا این شهید عزیز را بیشتر به مردم بشناسانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا