معرفی اسوه‌ها

اسوه های مقاومت (۳)

اسوه سوم : شهید شیخ عبدالحسین سبحانی

بالانویس:

وقتی در مورد شخصیت و کارنامه شهید سبحانی کتاب آقای درکتانیان را ورق می زدم ، فقط به این فکر می کردم که چگونه می توانم این شهید گرانقدر را در حد ابتدایی هم که شده به خوانندگان الف دزفول معرفی کنم.

هیچ راهی پیدا نکردم الا اینکه مختصری بنویسم و شما را حواله کنم به همان کتاب «انقلاب اسلامی در دزفول». کارنامه فعالیت های مبارزاتی این شهید عزیز روحانی فوق العاده خواندی است.  

 

اسوه سوم : شهید شیخ عبدالحسین سبحانی

 

شهید گرانقدر عبدالحسین سبحانی در سال ۱۳۲۲ در دزفول دیده به جهان می گشاید. دوره های مقدماتی و سطح را نزد آیات عظام و حجج اسلام محمدعلی معزی ، محمدجواد مدرسیان ، محمدکاظم تدین و سید اسدالله آقامیری می گذراند و ملبس می شود به لباس روحانیت.

سبحانی در سال ۴۲ انجمن اسلامی دانشوران   دزفول را با اهدافی متعدد در راستای تعلیم و ترویج اسلام ناب محمدی تشکیل می دهد. در سال ۱۳۴۷ انجمن اسلامی و مذهبی دانش آموزان را با هدف تشکیل جلسات قرآن و برگزاری جشن های مذهبی پایه ریزی می کند.

او بعد از تبعید امام به ترکیه ، در خرم آباد اقدام به افشای جنایات و نقشه های استکباری رژیم منحوس پهلوی کرده و با سخنرانی خود شهر را تکان داده و بلافاصله توسط ساواک دستگیر می شود و پس از مدتی شکنجه آزاد می شود.

در سال ۴۹ بعد از رحلت آیت الله معزی اداره حوزه علمیه آیت الله معزی به ایشان واگذار می شود.

سبحانی خطیبی تواناست و جسور که با صراحت بیان به افشاگری می پردازد. او با اینکه دارای معلولیت بوده و قسمتی از بدن ایشان فلج بوده است ( ظاهرا از سن ۱۴ سالگی)  ، هیچگاه این معلولیت، او را ذره ای از اهداف مبارزاتی خود دور نمی سازد.

در ادامه فعالیت های مبارزاتی خود در سال ۴۹ ، گروهی به نام «جبهه اسلامی دفاع » را راه اندازی کرده که هدف  این گروه مبارزه مسلحانه با رژیم می باشد.

در آبان ماه سال ۵۰، سبحانی و اعضای گروه او دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت کشور ، توهین به شاه، پخش اوراق مضره و معاونت در تخریب اماکن دولتی ، به ۶ سال حبس محکوم می شود .

سرانجام این روحانی نستوه در سوم مهرماه ۵۱ پس از تحمل ۱۰ ماه شکنجه های متعدد ساواک شربت شهادت را می نوشد و به دیدار یار می شتابد.

روحش شاد.

در ادامه مطلب چند خاطره کوتاه از این شهید بزرگوار نقل کرده ایم.

 

 

سخنرانی آتشین

سال ۴۸ ،آیت الله یزدی را جهت سخنرانی به دزفول دعوت می کند.  اما قبل از عزیمت وی به دزفول ، ساواک متوجه شده و سفر ایشان را لغو می کند.

مسجد میاندره( علی بن ابیطالب) موج می زند از جمعیت.  شهید سبحانی که از لغو سفر ایشان مطلع می شود ، خود بالای منبر می رود و با جسارت تمام افشاگری و روشنگری می کند.

یکی از حضار آن روز واقعه را چنین بیان می کند : «من آن روز در مسجد بودم ، پس از آغاز سخنرانی آقای سبحانی و بیان مطالبی علیه رژیم توسط ایشان ، حقیقتا من از ترس دستگیری مسجد را ترک کردم و به مغازه خود رفتم »

 

 

سوره فتح

زمانی که او را از زندان دزفول به اهواز منتقل می کنند ، در بین راه مدام سوره فتح را می خواند . این کار تاثیر خاصی در نیروهای ساواکی همراه او می کند به گونه ای که ماموران در گزارشات خود اذعان می کنند : «کسی مانند سبحانی با قرآن مانوس نیست»

 

 

دستبند قپانی

به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند. با این عمل بر اثر فشار دهان خشک شده و فرد به ستوه می آید.

در حالی که دستبند قپانی به او زده اند او را با تسمه کولر که از شلاق معمولی دردناک تر است، شلاق می زنند.

در این حال او را عقب جیپ لندرور نشانده و با سرعت زیاد از چاله ها و موانع عبور می دهند.

با توجه به معلولیت شیخ و عدم معاینه او توسط پزشکان ، ستون فقرات وی آسیب دیده  و عفونت می کند و سرانجام در اثر همان شکنجه ها در سوم مهرماه ۵۱ شربت شهادت می نوشد.

منبع :کتاب انقلاب اسلامی در دزفول ، غلامرضا درکتانیان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا