معرفی اسوه‌ها

مردتر از این زن سراغ دارید؟

به بهانه ی انتشار تصویری تاثیرگذار از یک شیرزن دزفولی

بالانویس:

انتشار تصویر بالا باعث شد تا یادم بیاید در این ۸ سال فراموش کرده ام برای «مارعلی» هم قابی در الف دزفول بسازم. امیدوارم که مارعلی و مارعلی های فراموش شده ی این روزها از سر تقصیراتمان بگذرند و دعایمان کنند.

 

مردتر از این زن سراغ دارید؟

 

«مارعلی» صدایش می کنند و مارعلی در گویش دزفولی یعنی «مادرِ علی» و این سنت دزفولی هاست که مادر را با نام پسر بزرگش صدا کنند و کمتر کسی تا حالا اسم و فامیلش را شنیده است، چون همیشه می گوید: «من مادر شهید رحیم سوارسیم هستم»

قدی کوتاهش در مقابل بلندای عظمتش به چشم نمی آید و چروک های صورتش بیش از آنکه پیری اش را به رخ بکشد، وقتی با لبخندش پیوند می خورد، بیشتر سرزندگی اش را منتشر می کند.

در دوندگی برای کارهایی که رنگِ خدا دارد، کمتر کسی به پای او می رسد. تَر و فرز است و زِبر و زرنگ و در مقابل انرژی اش و خوش زبانی اش ، جوانان هم کم می آورند.

از خادمی اش در آستانه متبرکه سبزقبا بگیر تا نماز جمعه و دعای کمیل و راهپیمایی ها و تجمعات مذهبی. همیشه در صحنه است و از آن صف اولی هایی که انقلابی بودنش را به هیچ قیمتی معامله نکرده است.

کمتر کسی است که او را نشناسد، اما خیلی ها نمی دانند که مادر شهید است.  با آن چفیه ای که معمولاَ روی چادر و دور گردنش گره می زند ؛

دوران دیده است و فراز و نشیب های زیادی را در کارنامه ی عمرش به همراه دارد. با سختی های زیادی جنگیده است و کم نیاورده است.

از تنگ و تلخی های کودکی اش که بگذری، دست و پنجه نرم کردنش با تلخی های روزگار از آنجا اوج می گیرد که تکیه گاهش ، شوهرش ، او را با ۴ پسر قد و نیم قد، تنها می گذارد تا او با خون دل بزرگشان کند. با زحمت. با نان حلال.

جنگ که شروع می شود، کارهای خانه را می سپارد به پسرش «رحیم» و خودش می شود یک تدارکاتچی بی نظیر. می شود شیرزنی که از هر مردی مردتر است. از صبح علی الطلوع تا زمانی که شب سایه گستر می شود ، در حال دوندگی و فعالیت است.

از سبزی پاک کردن و غذا پختن و بسته بندی نان و کنسرو برای رزمندگان که با گریه انجام می دهد، اگربگذری، کارهای خارق العاده ای در کارنامه اش می درخشد.

گاهی سر از بیمارستان در می آورد و می شود امدادگر و پرستار و گاهی سر از منطقه هم درمی آورد و گاهی هم لباس های خونی رزمندگان را چنگ می زند و لابلای این همه دوندگی چادر از سرش نمی افتد.

 می گوید: « ماشین ماشین پتو برایم می آوردند! ماشین ماشین آورکت و لباس خونی رزمندگان را می ریختند روی دستم!» و او با آن جثه ی ضعیف آنچنان تر و فرز و تمیز کارش را انجام می دهد که همه گمان می کنند ماشین لباس شویی دارد ، بی خبر از اینکه «مارعلی» اولین بار است که نام ماشین لباسشویی را می شنود و خبردار می شود که چنین وسیله ای هم اختراع شده است.

او آورکت ها و پتو ها و لباس ها را اول خوب می خیساند و بعد با لگد می افتد به جانشان. لابلای لباس ها و پتوهای خونی ، گاه انگشت و گوشت و پوست رزمنده ها را پیدا می کند و زار زار هنگام شستن گریه می کند.

کارش که تمام می شود، او می ماند و لباس های خونی خودش . اما پودر رختشویی را که بسیج به او داده کنار می گذارد و با «فابر»های خودش رَخت های خودش را می شوید.

حالا بعد از ۳۴ سال از شهادت پسرش، اسم رحیمش را که بیاوری یا بیاورد بغض می کند و اشک بین چشم هایش طواف می کند، اما جاری نمی شود.

می گوید: «سفارش رحیم است که گریه نکنم!»

مارعلی و پسرش شهید رحیم سوارسیم

اگر چرتکه بیندازی ، می بینی بیش از آنکه در خانه بوده باشد ، در بسیج و محافل مذهبی و انقلابی خدمت کرده است تا در خانه باشد. حتی فروردین ۶۴ وقتی خبر شهادت رحیم ۱۹ ساله اش را در جزیره مجنون می خواهند به او بدهند، خانه نیست. آمارش را که می گیرند، می بینند باز هم بسیج است.

می گویند : «رحیم زخمی شده . . »و مارعلی با لبخندی تلخ می گوید: «زخمی نشده! شهید شده! دیشب خودش در خواب خبر شهادتش را داد و محل دفنش را هم نشانم داد» خم به ابرو نمی آورد و می گوید : «مالِ خدا… راهِ خدا. . .»

بعد از اینکه غسل پسرش تمام می شود، دو رکعت نماز می خواند و آنجاست که زینب(س) زیر بغل هایش را می گیرد.

می گوید: حضرت زینب به من صبری داده است که هنوز که هنوز است کاسه اش لبریز نشده است.

آنجاست که آمار پسرهایش یکی کمترمی شود ، اما هنوز می گوید : «چهار پسر دارم!»، و از آن روز به سفارش پسرش رو در روی مردم اشک نریخته است،؛ جز یک بار در تشییع شهدا که دلش را با فریادهای جگرسوز خالی می کند و همان شب، رحیم در خواب از او گله می کند و آن روز بار اول و آخر ضجه های «مارعلی» می شود.

 

«مارعلی » امروز ، همان «مارعلی» چهل سال پیش است. سرزنده تر و چابک تر و انقلابی تر.

اسوه ای مثال زدنی نه برای زنان و دختران که حتی برای مردها.

آخر این زن، از مردها هم مردتر است.

آرمان ها و عقایدش نتنها کمرنگ نشده است، بلکه صیقل خورده است و آیینه وار تکثیر می شود بین آدم های دور و برش.

او هنوز در میدان است. یک انقلابی تمام عیارو به معنای واقعی. شیرزنی که از هر مردی ، مردتر است. زیر و بم های روزگار و کلکسیون سختی ها و رنج ها ، او را ذره ای از انقلابی بودنش عقب نرانده است و با هیچ واژه ای از جنسِ ماده ، آرمان هایش را معامله نکرده است.

اما فقط  کوله بار دردهایش بیشتر شده است. دردهایی از جنس فراموشی رحیم و رحیم ها. گله دارد. گله از آدم هایی که راه رحیمش را نمی روند. از دخترهایی که قدر حجاب را نمی دانند. می گوید تصاویر امروز شهرم را که می بینم از بین می روم.

«مارعلی » امروز ، همان «مارعلی» چهل سال پیش است. وسط میدان. ردیف اول. صف اول. نه از آن صف اولی هایی که صف اولی بودنشان برای نام و نشان و ریا و عکس و دوربین است.

«مارعلی» زن است. اما مردتر از هر مردی پرچم ولایت امام خامنه ای را به دوش می کشد و آرزویش نفس کشیدن در حکومت عدل مهدوی است.

مارعلی هنوز در میدان است.  او هنوز دارد می جنگد.

 

بازنویسی: الف دزفول

با تشکر از: رسانه دزفول امروز

 

یک دیدگاه

  1. سلام بر او‌روزی که به دنیا امد و روزی که روزیش مادر شهید شدن شد و روزی که با روی سفید حضرت زینب سلام الله علیها را ملاقات می کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا