دل‌نوشته‌ها

مقاومت کنید خواهران زخم خورده ام. تاریخ دارد تکرار می شود.

پیامی متفاوت به دختران زخم خورده ی افغانی

دخترکان مظلوم افغان! خواهران زخم خورده ام.

ما هم از فرسنگ ها فاصله آن صحنه ی هولناک را دیدیم.

صحنه ای که شما را زخم خورده روانه «شفاخانه» کرد و خواهرانتان و خواهرانمان را تکه تکه شده راهی گورستان.

دیدیم و گریستیم.

شهادت در « مدرسه سیدالشهدا» را!

مرگ آرزوهای دخترانه را،لبخندهای سوخته را، شیون های گُر گرفته را ، شوق های شکسته را، کتاب های ترکش خورده  را،  کیف های آتش گرفته را و هر آنچه را می شد از قاب دوربین ها به نظاره نشست.

دیدیم و گریستیم

دیدیم آن کفش های خون آلود را که تا قیام قیامت شورخواهند آفرید و جریان خواهند ساخت و شنیدیم فریاد آن دخترک زخمی را که غرق در خون می دوید و فریاد می زد: «کاکا! اول آتش کتاب هایم را خاموش کن. پدرم پول ندارد دوباره برایم کتاب بخرد.کاکا ! ساکم را خاموش کن! »

دیدیم و گریستیم

گیسوهای بافته شده ی مادر را که فرشتگان گره هایش را باز خواهند کرد و شیون های جگرسوز مادرانی را که بالای تکه پاره های آرزوهای کوچک خونینشان زار می زدند.

دیدیم که نه دلی از عالم سوخت و نه شمعی روشن شد برایتان! و نه صدایی از عالم در دفاع از مظلومیتتان برخاست. جز برخی خواهران و برادران دلسوزتان و البته طنین آرامش بخش پیر و مرادمان که مرهم تمام زخم های عالم است.

حتی از آنان که برای مرگ یک سگ عزادار می شوند و آنانکه برای مرگ کفار تسلیت می فرستند. آنانکه ایرانی اند ، اما قلاده ی غرب چنان گلویشان را فشار داده است که تسلیتی هم از گلویشان بیرون نمی آید.

اما خواهران زخم خورده ام!

نگران نباشید!

آمده ام حرفی بزنم که تاکنون کسی به شما نگفته است.

خواستم بگویم چقدر این تصاویر برایم آشناست.

این تصاویر برای من تکراری است ، خواهرانم. سال ها پیش . به جان و وجودمان ادراک کرده ایم این تصاویر دردآور را و چشیده ایم این هلاهل مصیبت را.

در پایتخت مقاومت ایران!

دزفول!

آن سال ها که جوانانمان در میدان نبرد ، سینه سپر می کردند و دشمنی که جگر نداشت روبرویشان بایستد، زنان و دخترکان شهر مرا به خاک و خون کشید.

سرنوشت خواهران شهید شما ، همان تقدیر چهارصد زن و دختر مظلوم شهر من است که حتی در ماه مبارک رمضان ، با لب تشنه زیر موشک باران های صدام بعثی تکه و پاره شدند.

ما هم روزگاری در دزفول تکه پاره های خواهرانمان را از بین سنگ و خاک و آجر جمع کردیم.

عروسک های سوخته و آرزوهای آتش گرفته را. گیسوهای گُرگرفته و لبخندهای خونین را و شیون مادرها را . . . همه و همه را دیدیم و لمس کردیم.

هنوز طنین صدای عبدالحسین رودبندی ، «مرده شوی» شهر در گوشمان روضه می خواند که :

« دلم دیگر نُواره(تاب و توان) ندارد. به قبرستان نمی مانم. خودم احتیاج دارم کسی بیاید و خاکم کند . خجالت می کشم از شاخ شمشادهای زیر دستم. من دیگر مرده نمی شویم . این شهر دیگر مرده شور ندارد.»

آنقدر مرگ به ما نزدیک بود که خواهرانمان شب ها را با حجاب می خوابیدند و در اوج زخم باران، شیون دختران شهرم از نه از موهای آتش گرفته شان، که از التماس های مکرری بود که روسری و چادر طلب می کردند.

موشکباران دزفول

این تصاویر برای ما تکراری است!

برای ما دزفولی ها!

بدتر از این ها را دیده ایم!

در اوج مظلومیت! که هیچ کجای عالم به فریادمان نرسیدند و حمایتمان نکردند و البته در اوج خیانت «بنی صدر» ها …

تاریخ تکرار می شود خواهران زخمی ام، مقاومت کنید.

این قانون ظالمان تاریخ است که انتقام شکستِ از جوانان و پهلوانان شهر را از دخترکان و زنانشان می گیرند.

از زخم های مکرر فاطمه (س) تا شلاق های شرر ریزی که بر زینب(س) و طفلان حسین(ع) بارید و تا زخم هایی که ما در دزفول برداشتیم.

اما اگر قرار به تکرار تاریخ باشد ، «پیروزی خون بر شمشیر» سنت الهی است.

فاطمه(س) پشت آن در ، به پایان نرسید، بلکه شد آغاز فاطمیه های عالم.

قصه ی حسین(ع) در کربلا خاتمه نیافت و حرارتش در قلب ها سال به سال بیشتر و بیشتر شد و مجاهد پرورد.

مقاومت دزفولی ها ، قیامت کرد و در عالم تکثیر شد و الگویی شد برای آنانکه زیر باران ظلم تکه تکه می شوند.

مقاومت کنید خواهران مظلومم!

هیچ اکثیری به اندازه ی خون معجره نمی کند. خون مظلوم هدر نمی رود! خون مظلوم قیامت می کند! خون شهید تمام قاعده های عالم را به هم می زند.

مقاومت کنید!

کتاب های سوخته ی خواهرانتان را بردارید و آرزوهای شکسته تان را دوباره به هم بچسبانید که «ان نصرالله قریب»

همین تکه تکه شدن هاست که روزی ظلم را تکه تکه خواهد کرد و نام شما را بر تارک بلند تاریخ خواهد نوشت.

بی شرفان عالم را بگذارید در تداوم بی شرفیشان طی طریق کنند.

توئیت هایی را که نیست و هشتک هایی را که خرید و فروش می شود، بی خیال!

وعده خدا بر تمام این قاعده های شکننده ی خودساخته ی آدم ها برتری دارد.

مقاومت کنید

مقاومت کنید چرا که «الیس الصبح بقریب »

خون شهید هدر نمی رود. مخصوصاً اگر شهیدش دختر مظلومِ فقیرِ افغانی باشد.

خون شهید هدر نمی رود.

مگر دیشب صدای تکه تکه شدن اسرائیل را نشنیدید؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا