خاطره شهدا
موضوعات داغ

دخترم مرا ببخش

نامه شهید عبدالکریم صادق حبشی به دختر چندماه اش ده روز قبل از شهادت

دخترم مرا ببخش

نامه شهید عبدالکریم صادق حبشی به دختر چندماه اش ده روز قبل از شهادت

عصای دست پدر

عبدالکریم از دوره نوجوانی در کنار پدرش در مغازه لبنیاتی کار می کرد تا یاور پدر و کمک خرج خانواده باشد. او زمانی که به دبیرستان رفت نیز در کنار درس خواندن به کار در لبنیاتی ادامه می داد در دوران در کنار درس و کار به مطالعه نیز می پرداخت.

 

همپای انقلاب

عبدالکریم که در ابتدای جوانی، مبارزه با ستمگری و حکومت فاسد پهلوی را تجربه می کرد، همه تلاش خود را برای پیشبرد اهداف انقلابی و مشارکت در سرنگونی رژیم سلطنتی به کار گرفت. او با بچّه های مسجد و محلّه و مدرسه در تظاهرات و درگیری ها شرکت داشت. اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) را پخش می کرد و همه جا از اهداف انقلاب اسلامی دفاع می کرد تا روزی که تلاش ملّت به نتیجه رسید و خداوند پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) را به مردم ایران هدیه کرد.

 

جهاد سازندگی

پیروزی انقلاب اسلامی مسیر زندگی عبدالکریم را دگرگون ساخت. او در دوران سازندگی که به فرمان حضرت امام خمینی (ره) و پس از تشکیل نهاد جهاد سازندگی آغاز شده بود، در اجرای شبکه برق رسانی که از سوی فرمانداری دزفول به عنوان طرح های ویژه انجام می شد، همکاری کرد و پس از مدتی که اجرای طرحهای ویژه به جهاد سازندگی واگذار شد، او نیز در تاریخ ۱۰/ ۴/ ۱۳۵۸ به جهاد سازندگی پیوست و با جان و دل در کنار اعضای مخلص جهاد سازندگی به خدمت و فداکاری مشغول شد.

 

فقط خدا

روزهای خوب جهاد سازندگی شور و عشق او برای خدمت را دو چندان می ساخت. همه کارها برای خشنودی خداوند انجام می شد و جز خدمت به مردم محروم روستاها هدف دیگری وجود نداشت.

 

پیش قدم

از اولین روزهای جنگ، در لباس بسیج و به عنوان رزمنده عازم میدان های نبرد شد. او رزمنده و تک تیر انداز ماهری بود و در مناطق عملیاتی شمال دزفول، دشت عباس و کوههای منطقه بِلِتا ( دهلیز ) به جهاد با دشمن پرداخت . در عملیات فتح المبین ، طریق القدس، خیبر، بدر و سایر عملیات در سمت های مختلف حضور داشت.

 

محاصره

یکی از خاطراتی که خودش تعریف می کرد این بود که در عملیات فتح المبین زمانی که در موقعیتی در محاصره دشمن بودیم، به بچه ها گفتم: « دوستان، من قصد دارم به سوی عراقی ها حرکت کنم یا آنها را می کشم و یا کشته می شوم. ولی حاضر به اسارت به دست عراقی ها نیستم.»رزمندگان به همراه او همگی برمی خیزند و هماهنگ با او از تپّه به سوی دشمن سرازیر می شوند. دشمن که شمار آنها حدود ۵۰۰ نفر است با دیدن رزمندگان ، خود را به اسارت نیروهای رزمنده در می آورند.

 

بال در بال

در تاریخ ۲۷/ ۵/ ۱۳۶۲ ازدواج کرد و یکی از درخواست های او از همسرش در زمان ازدواج، امکان حضور مستمر وی در جبهه بود. او پس از برگزاری مراسم ساده ازدواجش که در خانه پدری انجام شد، زندگی مشترک با همسرش را آغاز کرد.

همسرش در خاطرات خود از رفتار و اخلاق وی اینچنین می گوید:

« او بسیار با محبّت و همواره در صدد جلب خاطر خانواده بود. به والدین احترام خاصی می گذاشت و رفتارش با خانواده همه را شیفته او ساخته بود و بی اندازه مادرش را دوست داشت. او در خارج خانه نیز فردی مردم دار بود و از هر کمکی به مردم دریغ نداشت و در بین همکاران محبّت و جایگاه خاصی داشت»

 

 

شهید عبدالکریم صادق حبشی – نشسته از راست نفر اول

نرگس

سال ۱۳۶۴ بود که خداوند تنها فرزند دختر عبدالکریم را به او هدیه داد. نام او را «نرگس» گذاشت. امّا تولد فرزند نیز مانع حضور او در میدان جهادو نبرد شد. عملیات والفجر هشت در پیش بود. عبدالکریم روز بیستم دی ماه سال ۱۳۶۴ عازم میدان جنگ شد.

 

آن نامه ، آن یادگار

در روز دهم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ که روز تولّدش نیز بود، در نامه ای به تنها فرزندش می نویسد:

« دختر خوب و عزيزم نرگس صادق حبشی

نرگس جان سلام بابایت را از درون سنگرى از سنگرهای رزمندگان حق و سپاهیان فرزند فاطمه زهرا (س) حضرت صاحب الزمان (عج) بپذیر.

نرگس جانم امیدوارم که سلامت و تندرست و روز به روز به رشد و کمال (مادی و معنوی) برسی.

عزیز بابا از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه درخواست می کنم که توفیقی عنایت کند و تو بزرگ بشوی و یکی از رهروان راه بی بی دو عالم فاطمه زهرا(س) بشوی.

دختر خوب و عزیزم از اینکه تو را در این سن و سال تنها گذاشته ام امیدوارم مرا ببخشی .

جان بابا (نرگس) بدان که اسلام عزیزمان ، اسلامی که ائمه (ع) و فاطمه زهرا(س) كه انشاالله همه ما بتوانيم فاطمه زهرا(س) را از دست خودمان راضي كنيم تا ما را شفاعت كند، چه درد و رنجها و شکنجه هایی که در راه این اسلام کشیده اند ، اکنون در موقعیتی قرار دارد که میبایست ما آن را یاری کنیم ، حالا نوبت ما شد که جان به کف گرفته و در راه اسلام بدهیم.

پس بدان عزیز بابا که در این راهی که می رویم مشکلاتی هست که باید در برابر این مشکلات و مصائب صبر پیشه كنيم چون راه ما حق است و حق هميشه و در همه حال پیروز است. (يا پیروز ميشويم و يا شهيد ميشويم كه باز پیروزیم)

دختر عزیزم در کارهایت به خداوند سبحان توکل کن و همیشه خدا را در نظر بگیر و باز میگویم صبر و استقامت پیشه کن که خداوند با صابران و با ماست.

عزیز دلبندم خداوند بزرگ تو را همچنان در راه خودش هدایت و ثابت قدم بدارد و به همه ما توفیق بندگی عطا بفرماید.    انشاالله

خدا حافظت باشد»

 عبدالکریم حبشی

۶۴/۱۱/۱۰

 

حلالیت

عبدالکریم در نامه دیگری که برای پدر و مادر و همسرش در تاریخ ۱۸/ ۱۱/ ۱۳۶۴ نوشته، آورده است:

« ما جز رضای خدا چیز دیگری نمی خواهیم، پس از خدا می خواهم که راضی مان دارد به رضای خویش، عزیزانم، برای رضای خدا و تکلیفی که اسلام برگردن ما گذاشته است به جبهه آمدم، امیدوارم که شما نیز برای رضای خدا صبر کنید.»

او از راهی که در پیش داشت، آگاه بود و خانواده اش را برای شنیدن خبرهای مهم آماده می کرد. در نامه اش از همه حلالیّت خواست و همه را حلال کرد و دیدار را در بهشت رضوان وعده داد، او خود را آماده شرکت در میهمانی حق می کرد و راه خویش را هموار می ساخت.

 

پرواز

۲۱ بهمن ماه حدود نیمه شب، عبدالکریم در میان همرزمانش، در منطقه اروندکنار در حال نبرد و جهاد بود که خمپاره شصت در کنار او فرود آمد و با صدای انفجار و برخاستن دود و خاک، عبدالکریم بر زمین افتاد. ترکش خمپاره سینه و ساق پای او را به شدت مجروح ساخته بود

عبدالکریم بر خاک اروند کنار و در میدان نبرد والفجر هشت در حالی که مرتباً زیر لب ذکر می گفت، حوالی ساعت پنج صبح به شهادت رسید.

 

لبخندهای دلربای کریم ، از میان کهنگی این فیلم هم چقدر طراوت دارد و چقدر حال آدم را خوب می کند

 

شهید عبدالکریم صادق حبشی متولد ۱۳۴۱ در مورخ ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر۸ و در منطقه فاو عراق به شهادت رسید و مزار منور او در کنار مزار مطهر برادر شهیدش حمیدرضا صادق حبشی در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.

 

با تشکر از : حاج مصطفی و سایت نوید شاهد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا