تابلوی حمید
به بهانه ی یادی از شهید حمیدرضا پورابراهیم
خیلی شلوغ بود و پر انرژی و همیشه لبخند به لب. در گیر و دار منطقه عملیاتی هم دست از شوخی و شیطنت بر نمی داشت.
صبح ها کمی اوضاع منطقه آرام بود، اما مقر گردان از غروب تا نزدیک صبح گلوله باران می شد.
دستور داده بودم بچه ها ، از غروب بروند توی سنگر ها و به هیچ وجه بیرون نیایند. در میان آتش باران ناگهان حمید را دیدم که آمده است درب سنگر. می خواست اجازه بگیرد و برود تا سه راه شهادت.
گفتم : «توی این هیر و ویر، چه وقت رفتن به سه راه است؟»
گفت: «یه تابلویی دیدم اونجا ، میخوام برم بیارمش بزنمش کنار سنگرمون»
اول اجازه ندادم ، اما حمید ول کن ماجرا نبود. به هر ترتیب نیمچه رضایتی گرفت و رفت.
یک ساعتی نگذشته بود که خبر داد آمده است و تابلو را آورده است.
نزدیکی های صبح بود که صدای انفجار مهیبی برخاست. از سنگر زدم بیرون. یک گلوله توپ خورده بود کنار سنگر حمید.
وقتی رسیدم ، با پیکر پاره پاره حمید مواجه شدم.
بدنم سست شد. نشستم روی زمین. چشمم افتاد روی تابویی که حمید دیشب آورده بود و کنار سنگرش نصب کرده بود.
روی تابلو تکه هایی از پیکرش چسبیده بود و قطرات خونی که آرام آرام به پایین می چکید.
یادم نیست چند بار جمله روی تابلو را خواندم که :
«ما تا آخرین قطره خون خود ایستاده ایم»
شهید حمید رضا پور ابراهیم متولد ۱۳۴۹ در مورخ ۲۲ بهمن ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه عملیاتی شلمچه آسمانی شد و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهید آباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
راوی : عبدالکریم چنانه
بازنویسی : الف دزفول