(حاجی بخشی) دزفولی ها ، گمنام، در بستر بیماری
به بهانه ی یادی از ملامهدی قلم باز پیرمرد نام آشنای دزفولی
بالانوشت۱:
الف دزفول را که راه انداختم، خودش مسیر خودش را پیدا کرد و رفت سمت معرفی شهدا ، اما آدم هایی هستند که از شهدا چیزی کم ندارند و فقط تفاوت آنها این است که حضور فیزیکی هم دارند و همه، آنها را می بینند. و البته ای کاش یاد بگیریم تا آدم ها هستند ازشان تجلیل کنیم ، نه وقتی که . . .
بالانوشت ۲:
حاجی بخشی که از دنیا رفت ، “هزارساله با “[i] یاد (ملا مهدی) افتادم که این روزها بی نام و نشان در بستر بیماری افتاده است و با خود گفتم : «ای کاش بیشتر تلاش می کردیم تا اینچنین عارف مسلکانی در کنج گمنامی نمانند».
برای از ملا مهدی نوشتن یک کتاب هم کم است چه برسد به این چند خط. اما بر حسب ادای وظیفه تقدیم می شود.
شاید همه قدیمی های دزفول او را بشناسند.
او را ، مغازه کوچکش را ، شیوه منحصر به فرد کسب و کارش را و رفتار و خلق و خوی مثال زدنی اش را
پیرمردی هشتاد و چندساله، با قدی کوتاه، محاسن سفید ، چهره نورانی و چفیه سفیدی که بر سر می بندد.
نامش ( مهدی قلمباز ) است اما دزفولی ها همه او را (ملامهدی ) صدا می کنند.
از فعالیت هایش در دوره انقلاب که بگذریم ، حضورش در دوره ۸ ساله دفاع مقدس ، در دو جبهه، به یاد ماندنی است.
یکی در جبهه شهردزفول که آن روزها هدف موشک باران ها بود.
و دیگری حضورش در جبهه های نبرد حق علیه باطل که هم مردم و هم رزمندگان لشکر۷ ولیعصر(عج) آن روزها را خوب به یاد دارند.
شیوه منحصر به فرد کاسبی :
(ملا مهدی)نمونه عملی حدیث پیامبر اکرم(ص) است که فرمودند :« الكاسب حبيب الله »شیوه خاص و بی نظیر کاسبی ملا مهدی او را زبانزد خاص و عام کرده است.
شیوه ای که نهایت حلال خوردن را آموزش می دهد. ارزان فروشی و اینکه از هر جنسی به هر اندازه حتی اندک بخواهید، ملامهدی با گشاده رویی تقدیم می کند و اینکه او حتی وزن پاکت هایی را که جنس درآن می ریزد ، در نظر می گیرد.
اخلاق نیکو و گشاده رویی با مردم و امر به معروف و نهی منکر از خصیصه های بارز (ملامهدی) است و اینکه عامل به تمامی حرف های خود و دستورات دین است . این پیر عارف و روشن ضمیر ، بانوانی را که جهت خرید به مغازه اش مراجعه می کنند سفارش به حجاب اسلامی می کند و چادر را برای بانوان از مشخصات یک مشتری خوب می داند.
حضور در جبهه :
امام خمینی(ره) که حکم جهاد می دهد ، کرکره مغازه را می کشد پایین .
می رود پیش سردار رئوفی و از او می خواهد تا اعزام شود و می رود منطقه .
کرخه ، جفیر ، کردستان و . . .
یک روز در مسیر حرکت به سمت منطقه شروع می کند به گریه کردن.
از او علت را که می پرسند، شور و شوق بیش از حدش را دلیل اشک هایش عنوان می کند.
و امروز هم همچنان می گوید :
من یک دقیقه زندگی با عزت در این انقلاب اسلامی را با تمام عمر هشتاد و چند ساله ام عوض نمی کنم.
پانویس ۱ : ملا مهدی در بستر بیماری است و خانه نشین . دعایش کنید و لحظاتی به ملاقاتش بروید.(می گویند خانه اش کنار مغازه اش نزدیک عباسیه (طرفای مسجد جامع) است)
پانویس ۲: اگر خوانندگان الف دزفول و خصوصاً رزمندگان عزیز از این پیر فرزانه خاطراتی دارند ، جهت انتشار برای الف دزفول ارسال کنندتا در ذیل همین مطلب قرار گیرد :.
خاطرات مخاطبان :
۱- امیر ابراهیمیان :
در کار کاسبی هم یک مثل معروف دارد که شخصی به مغازه محقر ایشان مراجعه میکند و تقاضای یک بسته ماکارانی دارد.ملا مهدی ماکارانی را در ترازو میگذارد و آن را وزن میکندوقتی میبیند وزن ماکارانی ۹۰۰گرم نیست یک بسته ماکارانی دیگر را باز میکند و کسری آن ماکارانی را جبران مینماید به او میگویند این که بسته بندی و بقول معروف پلمپ است .اومیگوید کارخانه کم فروشی کرده من نباید این کار را بکنم.باید جنس را تمام به دست مردم برسانم
۲- رهسپارقدیمی :
می گویند : خانم هایی که از او خرید می کردند اگر دستشان را دراز می کردند تا پول بدهند، کفه ترازو را به سمتشان می گرفت تا مستقیم از آنها پول نگیرد . وای بحال زنی اگر دستش بیش از حد لخت بود بلافاصله به او تذکر می داد .