معرفی اسوه‌ها
موضوعات داغ

چه زود فراموششان کردیم!

روایت هایی از جانباز سرافراز حاج غلامعلی شرافت پور

بالانویس۱:

حاج غلامعلی شرافت پور نه اولین جانباز فراموش شده ی این مرز و بوم است و نه آخرینشان! پهلوان هایی که جوانی شان را گذاشتند برای این آب و خاک ، برای امنیت مان ، برای آسایشمان و چقدر زود فراموششان کردیم.

رهایشان کردیم با همه دردهایشان. آنان را که همه خوشحالی هایمان را ضمانت کردند، رهایشان کردیم با بدحالی ها و زجرهای مداومشان!

در دلنوشته ها و وصیت های خیلی از شهدا ، امروز ما پیش گویی شده بود و برایمان ثبت کردند و نوشتند که روزگاری خواهد رسید که فراموشمان می کنید!

و حالا هم همین شده است. بالا و پایین های روزگار نتنها شهدا که بر و بچه های جانباز را هم از یادمان برده است و دردها و تلخی ها و سختی هایشان مانده است برای خودشان و همسران صبورشان.

چند روز پیش یکی از همین بچه های شیمیایی با من تماس گرفت و گفت :« پایم را که بخواهم بگذارم توی بیمارستان اول می گویند پول! اگر همراه داشته باشم برای حضور همراهی که باید کمک دستم باشد هم شبی قریب یک میلیون می خواهند. بعدش جمله ای گفت که مرا به هم ریخت. گفت: « ما از تصادفی ها هم کمتریم! تصادفی ها را رایگان درمان می کنند»

این ها بی غیرتی است. هم بی غیرتی ما و هم بی غیرتی برخی کسانی که این بچه ها را رها می کنند با مصائب متعددشان!

حاج غلامعلی شرافت این روزها دارد با دردها و زجرهای متعددی دست و پنجه نرم می کند و حال و روز خوبی ندارد. بیایید همه برای سلامتی او دست به دعا برداریم!

 

بالانویس ۲:

آنچه می خوانید خاطراتی در خصوص این جانباز عزیز یعنی غلامعلی شرافت است که سال های گذشته توسط رفقایش نگارش شده است. مروری است بر گوشه ای از روایت زمانه و زندگی این پهلوانی که حالا دیگر نای ایستادن هم ندارد.

 

چه زود فراموششان کردیم!

روایت هایی از جانباز سرافراز حاج غلامعلی شرافت پور

روایت اول :

روایت برادر علیرضا نگارش شده در وبلاگ گردان بلال سال ۱۳۹۰ :

 

در زمان قبل از عملیات بدر فرمانده عبدالحسین خضریان فرمانده تیپ دوم لشکر ۷ بعلت منحل شدن تیپ ها مسئولیت گردان بلال را بعهده گرفته بود و فرمانده سید جمشید صفویان که تا آنزمان فرمانده گردان بلال بود به سمت جانشین گردان منسوب شد.

همچنین فرمانده حاج کریم فضلیت از فرماندهی تیپ بعلت منحل شدن تیپ ها به مسئولیت فرمانده گردان عمار رسید و فرمانده صلواتی فرمانده سابق گردان عمار بعنوان جانشین گردان عمار معرفی شد   

غلامعلی شرافت که چندین عملیات در گردان بلال سابقه رزم داشت و  کادر گردان بلال محسوب می شد  وقتی از دوره آموزش نظامی اهواز برگشت بعلت اینکه واحد  اطلاعات گردان بلال تکمیل بود به واحد اطلاعات و عملیات گردان عمار رفت.

شب ششم وقتی گردان عمار در عمق عمل کرد بعد از حماسه سازی ها  و رزم های گردان عمار،  سحرگاه  بعلت کمبود نیرو و کثرت عراقی ها دستور عقب نشینی  صادر شد.

کادر گردان که از جمله امیر کمرزرین (بیسم چی گردان عمار) ، نوری ، غلامعلی شرافت و نفر سومی که شهید شد در حال آمدن به  سمت سیل بند و عقب بودند که یک گلوله توپ نزدیک آنها به زمین اصابت کرد و یک نفر شهید شد و غلامعلی از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت.

امیر و دیگر رزمندگان ابتدا احساس کردند که غلامعلی شهید شده است و اذان گوش ایشان گذاشتند . ولی بعد از مدتی صدایی از غلامعلی بلند شد که باعث شد ایشان را به عقب منتقل کردند.

روزهای زیادی غلامعلی در حالت بحرانی بود . بعد که هوش آمد ماه ها میهمان بیمارستان بود. چشم هایش کم سو و گوش هایش کم شنوا شده بود.ترکس در ناحیه حساسی از سر ایشان اصابت کرده بود.

بعد از بهبودی نسبی مرا که دید و تعریف های دروان بیمارستان شیراز را شنید با پای خودش برای ادامه معالجه به یکی از بیمارستان های شیراز رفت . آنجا یک تکه پوست از پایش تراشیدن و روی سرش پیوند زدند.  ولی بستن زخم سر او زود بود و باعث وخامت حال او شد

یک دوران بحرانی دیگر را پشت سر گذاشت. پدرش سریع اورا به یکی از بیمارستان تهران منتقل کرد و دکتر جدید آن پوست را دور انداخت. بحمدالله دوباره حال ایشان بهبود نسبی پیدا کرد

بعدها ازدواج کرد . هم اینک یکی از جانبازان پر افتخار جبهه هاست با درصد بالای ۷۵ و یک زندگی ساده و آرام را دارد.

ما بچه های رزمنده که هم رزم بودیم ولی هر کدام در زندگی خودمان غرق شده ایم. وظفیه خودمان را در برابر جانبازان انجام نمی دهیم. وظفیه ما بود که ازامثال غلامعلی غافل نباشیم و مرتب به ایشان سر بزنیم و جویای حالشان باشیم.

عموما بار زخمت های جانبازان روی دوش خانواده و پدر ومادر ایشان است. وما همان جویای احوال سالی یک بار را  هم انجام نمی دهیم!

جانباز حاج غلامعلی شرافت پور – ایستاده از راست نفر دوم

 

جانباز حاج غلامعلی شرافت پور – نشسته  از راست نفر اول

 

روایت دوم :

روایت حاج مهران موحد نگارش شده در وبلاگ دستنوشته ها سال ۱۳۹۲ :

۱- در عملیات بدر وقتی خضریان به گردان بلال آمد چند نفر را نیز با خود آورد. زنده یاد حمید شوهان بود که تدارکات گردان را به او سپردند و شهید حسن معتمدی و هادی نادی سراجی هم به اطلاعات گردان آمدند. غلامعلی شرافت زمانی که در ” بلال ” بود از بچه های پر شور و شلوغ بود. فرصتی که نصیبش می شد آن را صرف شیطنت و سر بسر گذاشتن دیگران می کرد. برای همین همیشه ی خدا می خندید. او برای عملیات بدر کمی دیر به بلال آمد و چون ظرفیت اطلاعات گردان تکمیل بود مجبور شد به گردان عمار برود. علت دیر آمدنش هم این بود که ظاهرا برای گذراندن دوره آموزش نظامی به اهواز رفته بود.

۲- شب ششم عملیات بدر گردان عمار وارد عمل شد اما صبح مجبور به عقب نشینی شد. در جریان این عقب نشینی گلوله توپی نزدیک غلامعلی اصابت می کند و غلامعلی از ناحیه پشت سر زخمی می شود. یکی از دوستان نقل کرده که همراهان غلامعلی ابتدا فکر می کنند غلامعلی ماندنی نیست و در آن بحبوحه آتش در گوشش اذان می گویند اما وقتی متوجه ناله های غلامعلی می شوند سریع او را به عقب منتقل می کنند.

۳- نوروز سال گذشته اصفهان رفته بودم. بعد از تماس با پدرم و تبریک سال نو به چند تن از دوستان خاص زنگ زدم . به غلامعلی هم زنگ زدم. صدایم را می شناخت اما نیاز به راهنمایی داشت. خودم را معرفی کردم گفت از کرناسیان چه خبر. ماه مبارک رمضان سال گذشته بعد از سالها به دیدنش رفتم. دم در منتظرم مانده بود تا آدرس را گم نکنم. من در آن ایام مجروحیتش همیشه دیدنش می رفتم. قاسم حق خواه با موتور هوندا هفتادش همیشه دنبالم می آمد و منزل غلامعلی می رفتیم. یکی دو ساعت می نشستیم و برمی گشتیم. بیش از خود غلامعلی، مرحوم پدرش خوشحال می شد که فرزندش روحیه اش را حفظ می کند. مرور خاطرات سالها و قصه آن روزی که ترکش خورد و از آن به بعد چشمانش اینجوری شد کار آسانی نبود. برای من که شنیدنش خیلی سخت بود چه برسد که به غلامعلی که می خواهد درد سی ساله اش را تکرار کند.

۴- آن شب غلامعلی از خودش گفت. پرسیدم تنهایی و بدون کمک دیگران می توانی بیرون بروی و قدم بزنی . می گفت اوائل تا مدتها که بیرون می رفتم بارها سرم به در و دیوار می خورد و زخم می شد یا می افتادم اما الان مسیرها را در حافظه دارم و کمتر به مشکل برمی خورم. غلامعلی در مورد بهبودی چشمانش امیدوار نبود. می گفت پروفسور خدا دوست هم مرا معاینه کرد و نتوانست امیدوارم کند. البته فقط از زاویه کناری یک چشمم کمی می بینم که آنهم تار است و من فقط او را به آینده امیدوار کردم.

جانباز حاج غلامعلی شرافت پور – نشسته از چپ نفر اول

 

جانباز حاج غلامعلی شرافت پور – ایستاده از چپ نفر سوم

 

روایت سوم :

بخشی از روایت خبر گزاری مهر  حوالی یک ماه پیش

این رزمنده دزفولی در سال های دفاع مقدس همرزم فرماندهانی چون شهید احمد سوداگر بوده و در حال حاضر با انتقالی سخت از دزفول به تهران، در بیمارستان خاتم الانبیا بستری است.

حاج غلامعلی تا زمانی که قدرت بیان داشت، فریاد می زد و درد خود را می گفت اما الان دیگر توان تکلم ندارد و در شرایط عدم هوشیاری به سر می برد. او در عملیات بدر بر اثر اصابت ترکش به جمجمه اش دچار مشکل مغز و اعصاب شده و ضایعه های دردناکی هم در نقاط دیگر بدنش دارد.  در حال حاضر همسر این جانباز ۲۰ روز است بالای سر او مشغول پرستاری است که به دلیل فشار جسمی و روحی ناشی از این کار، خودش نیز بیمار شده است.

 

روایت خبرگزاری مهر پر است از گلایه های متعدد که من بازنشر ندادم. حرف های زیادی هست که تجربه به من نشان داده است گفتنش و نگفتنش دردی دوا نمی کند. گلایه هایی که هیچ گاه به ثمر نمی رسد، فقط حرارت و معنویت واژه ها را می گیرد. فقط از همه شما عزیزان تقاضا دارم برای حاج غلامعلی دعا کنید.

خداوند به او شفا و سلامتی عنایت کند. ان شالله

 

 

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام بر کسی که چهل سال است هر روز شهید می شود.
    خداوند هر چه زودتر به این عزیزمان شفا عنایت کند و ان شالله پست بعدی الف دزفول گفتگوی شما با این عزیز درباره نحوه مجروحیتش و‌معجزه شفا یافتنش باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا