بهانه ای برای ماندن
روایتی از شهید محمود حسین نژاد( از شهدای انفجار مین 12 فروردین )
بهانه ای برای ماندن
روایتی از شهید محمود حسین نژاد
دوازدهم فرو.ردين سال شصت ، با اينكه روز جشن ملي است ، « روز جمهوري اسلامي ايران » اما براي خانواده شهداي صالح مشطط روز تلخ و سختي بود .
خبري كوتاه از جبهه صالح مشطط آوردند. خبر اين بود :
« براثر انفجار مين های جمع آوري شده ، حين انتقال مين ها تعداد نه نفر از بچه ها شهيد شده اند»
در اين حادثه تعداد هفت نفر از بچه هاي ذخيره سپاه كه اكثراً هم نوجوان بودند به شهادت رسيدند.
تا آن روز از دوران جنگ، شهادت بچه هاي ذخيره سپاه به شكل گروهي سابقه نداشت و اين حادثه كام خانواده ذخيره را به شدت تلخ كرد.
اولين بار بود که بر در و ديوار ستاد ذخيره سپاه دزفول در ايام عيد و شادي، پارچه عزا و ماتم آويختيم .
«محمود حسين نژاد»، نوجوان سيه چرده و ريز نقشي بود که به عشق امام و انقلاب از يكي از روستاهاي دزفول مشتاقانه به جمع بچه هاي ذخيره پيوسته بود و همواره تلاش مي كرد تا علیرغم هيكل كوچك و سن كمش به جبهه برود.
محمود هم جزو شهدای انفجار مین صالح مشطط بود.
وقتي براي مراسم گراميداشت شهادتش به روستاي زادگاهش رفته بوديم ، كل روستا عزادار بود . هيات سينه زني راه انداخته بودند .
پدرش می گفت:
آخرين شبي كه محمود به خانه آمد، بهمان گفت : «فردا مي خواهم به جبهه بروم و براي خدا حافظي آمده ام.»
خواستم بهانه اي بياورم تا قدری بيشتر کنارمان بماند. بهش گفتم : «محمود جان تو پسر بزرگ من وكمك حال من و خانواده ات هستي، امشب را بمان خانه. فردا مي خواهم پشت بام خانه را «کاه گل» کنم. ببین كاه گل را هم خيسانيده ام و آماده کرده ام برای فردا. فردا را بمان و کمک دستم باش. دست تنها هستم»
محمود حرفی نزد، اما معلوم بود قبول کرده که کمک دستم باشد. با خیال راحت خوابیدم. فردا صبح كه از خواب بيدار شدم با كمال تعجب ديدم كه كاه گل در حياط خانه نيست و لباس های بسیجی محمود هم.
چشمم را توی خانه چرخاندم. محمود را دیدم که لباس هایش را پوشیده و ساکش را برداشته و آماده رفتن است. گفت: «بابا! من وظیفه ام را انجام دادم. قرار بود کمک دستت باشم. آن کاری را که باید می کردم، انجام دادم. کل گاه گل را بردم پشت بام و حالا دیگر باید بروم»
گفتم: «همه ی این کاهگل رو کِی بردی پشت بوم؟»
گفت:«بابا! کل شب تا صبح مشغول کار بودم که دیگه صبح بهونه ای برای موندنم نباشه! آخه باید می رفتم!»
خنديدم و گفتم : « برو بسلامت بابا! خدا نگهدارت !»
و محمود رفت . . . .
شهید محمود حسین نژاد متولد ۱۳۴۴ در مورخ ۱۲ فروردین ماه ۱۳۶۰ در حادثه انفجار مین در منطقه صالح مشطط به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای اسحاق ابراهیم شهرستان دزفول زیارتگاه عاشقان است
با تشکر از : حاج مصطفی آهوزاده
آنی که می خواهد برود هزار دلیل هم مانعش نمی شود…….
میشود از خاک به افلاک رسید. مثل محمود
کسی که اراده کند به انجام دنبال هزار راه می گردد و کسی که اراده نداشته باشد هزار بهانه پیدا می کند