بالانویس۱:
امروز ۱۴۰۲/۲/۲ است. روز شادی امت اسلام و عید سعید شیعیان و البته تاریخی خاص که برخی ها برای عقد و ازدواج انتخابش کرده اند و خیلی ها ذوق زده از این هستند که فرزندشان در این تاریخ خاص به دنیا می آید و برخی ها هم که اسیر جهالت مدرن هستند ، لابد تا حالا میلیون ها تومان خرج کرده و سلامت فرزندشان را به خطر انداخته اند، تا نوزادشان روز ها قبل از موعد مقرر و فقط به خاطر رُند بودن تاریخ، در این روز به دنیا بیاید.
بالانویس۲:
چهل سال پیش اما در تاریخ ۱۳۶۲/۲/۲ در آن تاریخ رُند هم یک اتفاق خاص در دزفول رخ داد. اتفاقی که خانمان برخی آدم ها را سوزاند و جز اشک و سوز و فراق ، خاطره ای باقی نگذاشت. روزی که برخی ها جگرگوشه هایشان را از دست دادند ، تا این تاریخ رُند ، تا ابد رنده ی روحشان باشد.
بالانویس۳:
و امروز در ۱۴۰۲/۲/۲ و در میان لبخند و ذوق و شوق آدم ها ، قصه اتفاق ۱۳۶۲/۲/۲ را پس از چهل سال برایتان روایت خواهم کرد تا شاید تلنگری باشد برای اینکه ادراک کنیم ، شوق امروزمان ، مدیون پریشانی کدام آدم هاست.
آن تاریخِ رُند
روایت یکی از تلخ ترین حوادث موشکی دزفول پس از چهل سال
روایت تلخ شهادت خانواده ی شاکریان
۱۳۶۲/۲/۲
جمعه دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ ، حوالی ساعت ۱۸:۳۵شهرستان دزفول برای بار چهل و نهم هدف موشک باران رژیم بعث قرار می گیرد.
در این حادثه ۴۰ نفر به شهادت می رسند و ۲۰۰ نفر جراحت برداشته و حوالی ۲۰۰ منزل مسکونی و تجاری و اداری تخریب می شود.
یکی از خانواده هایی که در این حادثه تعداد زیادی از عزیزان خود را که اکثراً کودک هم هستند، از دست می دهند، خانواده شاکریان هستند. ۱۲ نفر از اعضای خانواده ی شاکریان در این حادثه به شهادت می رسند و یکی از تلخ ترین وقایع موشک باران های دزفول طی این واقعه رقم می خورد.
آن روز همه بچه های اقوام برای دیدن فیلم سینمایی در خانه ی حاج حسین شاکریان جمع شده اند و دارند تلویزیون نگاه می کنند ، که نگاه فرشتگان در نگاه آنان گره می خورد.
حاج حسینِ اول
حاج حسین شاکریان و همسرش در این حادثه پدر و مادر چهار شهید می شوند و فرزندانشان به نام های
توران ( ۱۴ ساله ) ، حسن رضا ( ۹ ساله ) ، منصوره (۷ ساله ) و مرتضی ( ۶ ساله ) به شهادت می رسند.
البته به این نکته هم باید اشاره کرد که توران دختر حاج حسین هنگام شهادت ۶ ماهه باردار بوده است و همسر توران به نام «حبیب خواجه سنبلان» ۵ سال بعد در مورخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۷ حوالی سالگرد شهادت همسرش توران، در کرخه به شهادت می رسد و البته خواهر حبیب به نام «سهیلا خواجه سنبلان» که آن روز مهمان خانواده ی شاکریان است نیز به شهادت می رسد.
شهید توران شاکریان
شهید حسن رضا شاکریان
شهید منصوره شاکریان
شهید مرتضی شاکریان
شهید سهیلا خواجه سنبلان
شهید حبیب خواجه سنبلان
حاج رضا
حاج رضا شاکریان( برادر حاج حسین ) و همسرش پروین خواجه سنبلان ( خواهر سهیلا ) نیز در آن حادثه پدر و مادر سه شهید می شوند و فرزندانشان به نام های
علیرضا (۹ ساله ) ، مصطفی ( ۴ ساله ) و محمد( ۲ ساله ) به شهادت می رسند.
شهید علیرضا شاکریان
شهید مصطفی شاکریان
شهید محمد شاکریان
حاج حسینِ دوم
در این حادثه ، اتفاق تلخ دیگری هم رقم می خورد. هر چهار دخترخاله توران، یعنی فرزندان حاج حسین موحد زاده ( نادان زارع) به نام های
«مهری(۱۱ ساله) ، مرجان( ۱۰ ساله) ، فرزانه( ۷ ساله ) و نرگس ( ۶ ساله) » که برای دیدن تلویزیون با شوق و سرزندگی کنار دخترخاله هایشان آمده اند، نیز در این حادثه به شهادت می رسند.
شهید مهری موحد زاده
شهید مرجان موحد زاده
شهید فرزانه موحد زاده
شهید نرگس موحد زاده
و اما امروز
نکته قابل توجه این است که اکثریت این شهدا کودک هستند و خانواده ی شاکرین در این حادثه تلخ ۱۰ تن از کودکان خود را از دست می دهند، تا مقاومت مردم دزفول بیش از پیش به جهانیان ثابت شود.
تصویر این کودکان معصوم و خصوصاً این دخترهای نجیب و مظلوم و عفیف ، انگار آتش می ریزد روی جان ها و جگرها. نمی دانم آنان که امروز کشف حجاب می کنند و مفتخرانه در گوشه گوشه ی شهر قدم بر می دارند، روزی در مقابل این دخترهای مظلوم و غریب دزفول چه پاسخی خواهند داشت.
در مقابل پدران و مادران داغدیده ی این عزیزان.
گفتم پدر و مادر.
راستی همین چند روز پیش چهلم حاج حسین شاکریان بود. پدر چهار شهید که باز هم در نهایت مظلومیت، رفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
چقدر زود فراموش کار شده ایم. چقدر زود ارزش هایمان را و آدم های ارزشمندمان را از یاد برده ایم. چقدر زود ارزش هایمان عوض شده اند و چقدر زیانکاریم وقتی که عوضی ها را ارزشمند می دانیم.
چقدر این روایت ها و این تصاویر برایمان تکلیف می آورد. چقدر مسئولیت می آورد. هم برای ما و هم برای برخی مسئولینی که از بابت این خون های به ناحق ریخته به پست و مقامی رسیده اند و اولین چیزی که فراموش کرده اند، نگاه مظلوم همین شهدای غریب است.
نگاه پر از درد همین دخترکان نجیب شهر.
دخترکانی که دست تقدیر نگذاشت آرزوهای خودشان و الدینشان ، خاطره شود.
دخترکانی که حتی جنازه هایشان را هم با حجاب از زیر آوار بیرون آوردند.
یاد و نامشان گرامی باد.
مزار مطهر شهیدان «حبیب و سهیلا خواجه سنبلان» ، «توران ، حسن رضا، منصوره ، مرتضی ، علیرضا، مصطفی و محمد شاکریان» و شهیدان «مهری، مرجان، فرزانه و نرگس موحد زاده» که همگی در مورخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ در اثر اصابت موشک رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند، در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است
از شهدا شرمنده ،خاک به دهانم ولی چه کنم که مجبور به گفتن این مثالم
۱.*من به این فکر می کنم* چرا برای یک بچه یوز نارسْ متولد شده زمین وزمان به هم دوخته می شود؟.چه پول ها که خرج نمی شود،چه شعر ها وترانه ها که سروده نمی شود،چه فیلم ها که ساخته نمی شود و چه اشک ها که ریخته نمی شود ولی برای این غنچه های پر پرشده شهرم هیچ کس هیچ کاری نمی کند.حتی در شهر خودشان ودر بین بچه بسیجی ها و مذهبی های شهر خودشان هم غریبند.
۲.* من به این فکر می کنم* که گاهی اوقات موشک طوری گلبرگ های پرپرشده بدنها را به هم می امیخته که بعد از چهل سال شما را هم برای معرفی و جدا کردنشان از هم به زحمت انداخته است.
گاهی اوقات چه قیامتی بوده وقتی شهدا را از زیر آوار بیرون می آوردند؟
گاهی اوقات چه قیامتی بوده وقتی شهدا را غسل وکفن می کردند؟
و گاهی اوقات چه معمایی بوده برای جور کردن یک پیکر
واین است معنی عملی
*بابی انت و امی واهلی ومالی واسرتی یا ابا عبدالله*
(همه داروندارمان فدای شهیدی که روی بوریا چیده شد)
۳.*من به این فکر می کنم* که در لاکچری بازی *دنیای امروز* چگونه باید از*دنیای ان روز* دزفول نوشت که مصداق ترویج خشونت نشود.؟خشونتی که هشت سال بی رحمانه بر پیکر شهر من فرود می امد و دل های مردم با ایمان شهرم را بی رحمانه ذوب می کرد
*من به این فکر می کنم* که موشکباران دنیای *ان روز* عزیزان بیشتری از ما گرفته یا موشکباران رسانه ای *دنیای امروز*؟
*من به این فکر می کنم* روایت کردن *دنیای ان روز*
باطل السحر جادوی *دنیای امروز* است.و برای همین شیطان به هر بهانه ایی جلوی روایت کردن *دنیای آن روز * را می گیرد.
ودر آخر *من به این فکر می کنم* که همه و همه از استاد و دانشجوو معلم و دانش اموز گرفته تا هنرمند و مداح و بازاری و کارگرو کارمند باید به این *فکر کنند* که در موشک باران *دنیای امروز* معنی عملی
*بابی انت و امی واهلی ومالی و اسرتی یا اباعبدالله *
چیست؟
چه زیبا و کامل نوشتی علی جان
چه کنیم که فریادمان به جایی نمی رسد
و گوش شنوایی کمتر پیدا می کنیم برای شنیدن این حقایق
حقایقی که نسخه بی بدیل دردهای امروزمان هستند