خاطره شهداعکسفیلم

وقتی مسعود اذان گفت

روایت هایی کوتاه از شهید مسعود خشت چین + تصویر دستنوشته های شهید + فیلم مصاحبه

وقتی مسعود اذان گفت

روایت هایی کوتاه از شهید مسعود خشت چین + تصویر دستنوشته های شهید

به همراه فیلم مصاحبه شهید که برای اولین بار منتشر می شود

 

 اول:

دم غروب به ستون یک، راهی ساحل اروند شدیم. در راه «مسعود خشت چین» با صدایی محزون و دلنشین شروع به خواندن اذان کرد. طوری که اشک عده ای جاری شد. مسعود تنها کسی بود که رفتارش با بقیه فرق می کرد و داد فرماندهان را در آورده بود و احتمال نمی دادم شهید شود. اما بعد از خواندن اذان …
تیمم کردیم و با پوتین نمازمان را خواندیم و از نهر قائم سوار قایق ها شدیم. قایق ها به هم چسبیده بودند و برای هر قایق یک نفر ، طناب بدست، بیرون از قایق روی چولان ها نشسته بود.
سوز سردی می وزید و کم کم هوا تاریک می شد و آب هم کم کم داشت مد می شد. آب، بچه هایی را که بیرون قایق بودند فرا گرفت. در قایق بغلی مان جوانی نشسته بود بلند قد و رشید که داشت ذکر می خواند. تقریبا شانه به شانه هم بودیم. به صوت زیبایش گوش می کردم. در آن تاریکی، صورتش را نمی دیدم و از صدایش هم او نشناختم.
چند دقیقه بعد اسمش را پرسیدم. گفت: مصطفی کمال !

کمی هم حرف زدیم و هر دو نگران بچه هایی بودیم که طناب قایق ها را بدست داشتند و به زحمت سرشان از آب بیرون مانده بود. مصطفی با یکی از آنها که از سرما دندانهایش روی هم می خورد و صدا می کرد شروع کرد به حرف زدن …
صدای کاتیوشا از سمت چپ ما بگوش رسید. به دنبال آن تیربارهای عراقی از ساحل فاو شروع کردند به تیراندازی به سمت ما. به کف قایق خزیدیم. از سمت راستمان هم خط شکسته شد و صداها بالا گرفت. منتظر بودیم تا از گوشه سمت چپ فاو، همانجایی که سه پایه بلندی بود نور سبز چراغ قوه ی چپقی بچه های غواص دیده شود..موتورهای قایقها روشن شد اما از چراغ سبز خبری نشد. چند دقیقه بعد نور زردی دیده شد و با فریاد «یا فاطمه زهرا(س)» به سمت آن حرکت کردیم …و عملیات والفجر ۸ شروع شد.

راوی: عبدالرحیم سعیدی راد

 

دوم:

هیچ وقت فراموش نمی کنم مسعود خشت چین را. وقتی می خواست از قایق پیاده شود، او را در آغوش گرفتم و در آب گذاشتم. فقط چند ثانیه بعد از آن، در حالی که من جلوی آنها حرکت می کردم تا آنها را به ساحل راهنمایی کنم، گلوله ای به سر مسعود خورد و همان جا به شهادت رسید. کسی هم متوجه تیرخوردن او نشده بود. وقتی به خشکی رسیدیم، بچه ها او را ندیدند و سراغ او را می گرفتند که سرانجام جنازه اش را در آب پیدا کردیم.

راوی: شهید محمود دوستانی

 

سوم:

دستنوشته هایی از شهید مسعود خشت چین:

 

آخر:

فیلم مصاحبه با شهید مسعود خشت چین ( احتمالا حوالی سال ۱۳۶۱ )

 

با تشکر از سایت رایحه

‫۵ دیدگاه ها

  1. وای بر ما که چه فرشتگانی را از دست دادیم تا همچون بحری ها بر مناسک دولتی تکیه زنند و خون شهدا را پایمال کنند و همچون حاج رضا ها خانه نشین شوند و همچون حاج قاسم ها پر پر شوند. 🤐

    1. آقایمان فرموده است: آینده روشن است. این روزها
      فرصتی است که هر کس ذاتش را به نمایش بگذارد.. . .
      در ظهور بی شرف ها ذلیل عالم خواهند شد . . .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا