دست‌نوشته‌هاصوت
موضوعات داغ

جمال دلنشین ( قسمت سوم )

وصیت نامه صوتی شهید جمال قانع

بالانویس ۱:

اینکه این خاطره ها چگونه با نظر و نگاه خاص شهید «جمال قانع» جمع شد، بماند! اتفاقی که برای روایت این خاطرات رخ داد، سندی دیگر بر حیات طیبه و زنده بودن حقیقی این شهداست.

بالانویس۲:

دوستان و همرزمانی که با جمال معاشرت داشته اند محاسن زیادی را از او بخاطر دارند اما شوخ طبعی و خوش اخلاقی او از هم مشهورتر و معروف‌تر بود …

بالانویس ۳:

مطالب باید در ۵ قسمت ارائه می شد، اما من در ۳ قسمت به شما تقدیم می کنم.

 

 

جمال دلنشین ( قسمت سوم )

وصیت نامه صوتی شهید جمال قانع

در این فایل جمال معارف و مطالب فوق العاده زیبایی را برایمان مطرح کرده است. حیف که این صدای مقدس را بعد از ۳۸ سال داریم می شنویم :

 

پیاده شده نوار سخنان شهید جمال قانع:

بسم الله الرحمن الرحيم

اعوذ باالله من همزات الشیطان رجیم، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُواْ قَوْلِی حمد و سپاس بیکران از آن خداوندی که بار دگر به این بنده گنهکار و عاصی اش توفیقی عنایت فرمود و اجازه شرکت در صفوف مسلمین را به بنده حقیر داد و گفت بنده ام تو بیا، این راه باز است، راه عزت باز است. راه بهشت به روی تو باز است. تو بیا و با خلوص هم بیا! حرکت کن! هجرت کن از وطن خودت و به سوی وطنی که مشقت دارد، سنگینی دارد، سختی ها دارد. هجرت کن و در راه من اسلحه بر دوش بگذار و جنگ کن.

در ساعات و دقایق آخری هستیم. از این موقعیتمون و الان این صحبت هایی را که بنده به عرض می رسانم در موقعی است که همه نیروها و همه سربازان امام زمان(عج) آماده شده اند. همه مسلح، تجهیزات کامل، محکم با بنیانی مرصوص به سوی دشمن قرار است هجوم نهایی را به وجود آورند و انشاا… به یاری خداوند و به فضل خداوند آخرین پتک را بر لاشه پوسیده و رو به زوال رفته دولت بعثی عراق بزنند و همانطور که دولت بعثی را از صحنه بیرون می کنند، همینطور هم آمریکا را چشم زخمی بیش از پیش به او نشان دهند و قدرت اسلام را به نمایش درآورند.

اما در این لحظات آخر خوب کسی چه می داند؟! از ساعتی دیگرش خبر ندارد و نمی داند چه پیش می آید؟! من بر آن شدم که با وجود وسایلی که فراهم هستند چند کلمه صحبت کنم و البته این صحبت ها نه به آن معنا است که در مجالس و محافل پخش شوند، بلکه این مطالب، نفسی هست که در آخرین لحظات عمر شاید باشد و می خواستم که خانواده عزیزم و رفقایم صدایمان را بشناسند و بفهمند و صوتی از خود به جای گذارده باشیم.

ما اگر خوب مشاهده کنیم و خوب ببینیم در بسیاری از جاهای قرآن آیاتی آمده است من باب هاجرو و جاهدو فی سبیل ا… یا مطالب دیگر. احادیث از إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ آنچه که مولا علی(ع) می فرماید الان ما باید ببینیم و بی انصافی جداً نکنیم و آنقدر سر مسائل زودگذر نباشیم و یک مقداری انسان فکر بکند. مسائل را در نظر بگیرد و فقط سیر نمودن شکم و درآوردن و جمع کردن مال و منال نیست که بدرد انسان می خورد.

ما ببینیم که الان یک عارضه ای در مملکت بوجود آمده است. یک مسئله ای بوجود آمده است. ما باید تعصب مملکت داری داشته باشیم. باید این مملکت را حفظ کنیم. چطور اجازه بدهیم دزد در خانه مان باشد؟ چطور اجازه بدهیم دزدی که وارد خانه مان شده است و پدرمان را کشته است، مادرمان را از بین برده، چطور ما اجازه بدهیم و دست اخوت به این دشمن بدهیم و دست سازش با این مسئله بدهیم؟ آیا بنده آنقدر تعصب در مورد خانواده ام نباید داشته باشم که دزدی که وارد خانواده شده و اموالمان را به غارت برده و پدر و مادرمان را به خون آغشته، برادر و خواهرمان را شکنجه ها داده است، چطور آنقدر نباید تعصب داشته باشم که دفاع کنم و حفاظت کنم؟ یا اینکه به جای دفاع کردن دست سازش با این آقای دزد بدهم و سر سفره بنشانمش و با او غذا بخورم و به او بگویم خیلی هم ممنون و دست شما درد نکند که همچنین مصیبت هایی بر ما وارد کرده ای! تا او هم بیاید و از این بیشتر هم بلا بر ما وارد کند و بیاید بنشیند بر سر سفره ام و من را بیرون کند و خودش بنشیند و غذا میل کند.

به والله کفار اینطور هستند. خود خدا می فرماید که اگر یک لحظه امان دهید به کفار می آیند و مسلط می شوند بر شما و بر شما مستولی می شوند. آنها اصلاً وجودشان کفر است و اگر می بینید که خدا به آنها امان می دهد، می خواهد که بر ضلالت و کفرشان افزوده شود و ما را امتحان کند که خود خدا می فرماید. بروید سوره انفال را مطالعه کنید. سوره محمد(ص) در آیات اولش، مضمون آیه بر این منوال است که خداوند می تواند کفار را از بین ببرد، می تواند نابود کند، می تواند همه را منهدم کند، اما می خواهد ببیند شما چقدر هستید؟ شما چقدر وفادار هستید به خداوند؟ و من اعلام می کنم به خود خداوند سوگند اگر تمام هستی و نیستی و وجودم از بین بروند، تمام آنچه علایق هایی که یک جوان دارد، یک انسان دارد از دستم بگیرندشان و مانند یک لاشه پوسیده و گندیده روی زمین باشم و زبانم باز باشد باز اعلام نفرین بر این کفار انجام می دهم.

چطور من به خودم بباورانم و قبول کنم در حالی که بهترین دوستم و بهترین رفیقم که شاید انصافاً از برادری بهتر بوده برای من و سر پای من جان سپرده، شهید بشود و به شهادت برسد و من بتوانم آرام در خانه بنشینم؟ چطور من زمانی که از خانه مان بیرون آمده ام و در خانه را باز کرده ام چهره نورانی «شهید مسعود گرگ زاده»، در صورتم خورده، هم بازی من بوده همکلاسی من بوده سر یک میز نشسته بوده ایم با همدیگر! من حاضر بشوم او در شهیدآباد زیر خروارها خاک خوابیده باشد، خونش در جبهه های مناطق والفجر مقدماتی ریخته باشد و من آرام بنشینم در تهران، اصفهان و شیراز، پشت سنگر به قول معروف گفتنی دانشگاه!

انسان کلاه خود را بکند قاضی و قضاوت کند این مسئله را و ببیند مسائل را!

برادران هر کس صدای این بنده گناهکار را می شنود، انسان باید انصاف داشته باشد. انصاف هم خوب است والله! چطور کفاری که، آنهایی که کافر هستند و اصلاً رانده شده از دین اسلام هستند، اینقدر پایبند کفرشان می ایستند! آنهایی که جاهل هستند، آنقدر پایبند جهالتشان می ایستند که موقعی که قرآن را بر روی نیزه می برند، حضرت علی(ع) دورش را خالی می کنند و می روند از دورش، اما ما که مسلمانیم پایبند اسلاممان نباشیم تا بیایند بزنند، بسوزانند، بدزدند، بخورند و بکشند و ما هم بنشینیم و ساکت باشیم! چطور همچین چیزی را بپذیریم؟

در کدام وجدان و کدام وجدان همچین مسئله ای گفته شده است که انسان اینقدر به دور از این مسئله باشد؟ و خدا شاهد است به خود خدا مجدداً قسم می خورم که اگر هیچگونه توان و رمقی در بدن نداشته باشم و چون یک لاشه پوسیده، زمین افتاده باشم باز اعلام نفرین بر کفار می کنم. نفرین بر انسان هایی که جنگ افروزان شده اند. آنهایی که باعث این همه مصیبت و اینهمه ویرانی شده اند.

 

ما می بینیم که در این جنگ به چه نعمت هایی رسیده ایم. یک نیروی بسیجی یک نیروی ساده یک جوان که ممکن است در آن ۱۶ یا ۱۷ سال عمرش یک بار دیر به خانه نرفته باشد، الان شش ماه شش ماه چهره خانواده را نمی بیند در جبهه! اینها عظمت اسلام هستند. عظمت قرآن هستند و من جداً غبطه می خورم بر آن افرادی که گاهی اوقات در یک جلسه می نشینیم و مشاهده می کنیم که شش برادر در این جلسه نشسته اند و هر شش نفر لباس سربازی لباس خدمت به اسلام را به تن دارند. جداً من غبطه می خورم. من حسرت می خورم که خدایا چرا من نداشته ام و جداً ناراحت می شوم از این مسئله که بارها شده که در هرکدام از جبهه ها که حضور داشته ام، ندیده ام، آشنایی ندیدم الا چند نفر معدود و انگشت شمار و در روایات داریم انسان قبل از اینکه خواسته باشد دیگران را نصیحت کند، اول برای خودش و خانواده اش و فامیلش بعدش برای دیگران و من به همه فامیل این مسئله را بگویم که فلانی، فلانی آیا اگر من در رختخواب گرم خانواده پیش شما می بودم و می خوابیدم و یک زندگی عادی برای خود اختیار می کردم، آیا شما به فکر جنگ می بودید یا خیر؟

من خودم که حس می کنم هر وقت که من در خانواده نباشم یا در طایفه نباشم، آنوقت شاید دقایقی زودگذر اهل فامیل به یاد جنگ بیافتند که بله هنوز جنگی هست. هنوز افرادی هستند که به مملکت ما حمله کرده اند و وقتی دو ماهی، سه ماهی یا شش ماهی در خانه بوده ام، دیده ام که این مسئله باز دارد خنثی می شود. من این راه را انتخاب کرده ام  و با بینش کامل از قرآن انتخاب کرده ام. این مسئله را با بینش کامل از روایات ائمه انتخاب کرده ام، نه اینکه تحت احساسات قرار گرفته باشم و به قول بعضی ها که جداً بی انصافی می کنند در حق این همه رزمنده! نه برای سیر شدن شکم بوده این مسئله که طعام بدست بیاورم و شکمم را سیر کنم. الحمدلله در این مدت عمرم در این دنیا در آغوش خانواده بوده ام و کم و کسری نداشته ام و شاید همیشه از دیگر رفقا از نظر مادی چند درجه ای بالاتر بوده ام و نه برای فرار از درس بوده که من جداً رنج برده ام از این مسئله که خدایا طوری بوده باشد که موقعیت مساعد شود تا ثابت کنم به همه که من آن شخصی نیستم که از درس فرار کنم.

شما انتظار داشته اید اهل فامیل که بنده در سنگر دانشگاه نشسته باشم؟ دانشگاهی که تخته سیاهش شکسته است؟ دانشگاهی که هیچ ضمانت و تعهد جانی ندارد؟ دانشگاهی که هیچ ضمانت و تعهد خدمت به مملکت ندارد؟ آیا شما فکر می کنید آن آقایی که رفته خارج و آن آقایی که تحصیلات خود را در خارج گذرانده و الان آمده است ویزیت ۲۰۰ تومنی یا ۳۰۰ تومنی و یا عمل با ۱۰۰ هزار تومان انجام می دهد آیا این را نشانه سعادت می دانید؟

از راست: شهید جمال قانع ، شهید حسین غیاثی و شهید حمیدرضا عطیمی

آیا این را نشانه خدمت می دانید که خون مملکت را به جوش می آورد و شیره ملت مسلمان را می گیرد؟ آیا این خدمت است؟ به والله که این جنایت است! پس نه برای فرار از درس که گاهگاهی همچین مسائلی گفته می شود و نه برای بدست آوردن غنیمت و نه برای عملیات و نه برای پیروزی حتی و نه برای شکست، فقط و فقط برای ادای وظیفه شرعی!

خدا رحمت کند مرحوم آیت ا… اشرفی اصفهانی را. من یادم نمی رود آن موقع سنم کوچکتر بود، ذهنم کوتاه تر بود. در عملیات فتح المبین در دوکوهه آمد و این مسئله را ذکر می کرد که من حسرت می خورم از این مسئله که الان پیرم و ناتوان و نمی توانم جنگ کنم و شما جوان ها چه سعادتی نصیبتان شده است و چه سعادت خدمتی نصیبتان شده است.

فقط و فقط برای ادای وظیفه شرعی که بر گردن داشته ام آمده ام. اگر من مسلمان هستم و نماز می خوانم به خاطر این است که واجب و بر گردنم هست که این کار را انجام می دهم. خمس، زکات، حج، همه اینها مسائلی هستند که بر گردن انسان می باشند. بنا به موقعیت ها و الان جهاد پیش آمده است و جنگ پیش آمده است و موقعیتش الان است. من دوست دارم این مسئله را همه توجه داشته باشند که ایها الناس! نیروهای بسیجی که انصافاً از همه بیشتر زحمت می کشند و از همه هم کمتر توقع دارند، نسبت به مسائل، پشتوانه شان حفظ بشود.

شما مادری که در خانه نشسته ای با فرستادن کلوچه ای که در پی هر اعزام نیرویی، می فرستی! حمایت می کنی! تو خواهری که با ژاکتی که با دست می بافی و می فرستی برای رزمنده، حمایت می کنی! تو پدری که بر تو هم واجب است اگر توان داری! و با فرستادن فرزندانت حمایت می کنی! اینکه دلتان با جبهه باشد، مالتان با جبهه باشد، حمایت است.

انشاالله همه حمایت کنند از این مسئله و همه کمک کنند که تمام بشود این جنگ. همه کمک کنند که اسلام پیروز شود. زبانم لال اگر خدای نکرده، اگر کوچکترین عقب نشینی برای اسلام وجود داشته باشد، جداً همه ما به ضلالت می رویم! همه ما به گمراهی و همه ما در عذاب الهی گرفتار می شویم!

من این مسائل را به خانواده خود عرض می کنم! بنده هم دوست داشتم جنگی نمی بود، درس می خواندم و درجات عالیه ای که خدمت به خدا می بود کسب می کردم. حوزه می رفتم. ولی خوب موقعیت ایجاب نمی کند. سر این مسائل.

این نوید را به شما می دهم که انشاءا… این جنگ به پایان می رسد و اگر عمری باقی بود، برمی گردیم و اگر هم عمری باقی نبود که مرگ برای همه است و من یقین پیدا کرده ام به این مسئله که تا کاسه مرگ انسان پر نشود، کاسه عمر انسان پر نشود، هیچ خدشه ای بر انسان نمی رسد. وقتی کاسه عمر پر شد و دیگر عمر سرآمد حضرت عزرائیل نازل شد، دیگر می خواهد در جبهه باشد، در راه جبهه باشد، در خانه باشد بر روی تشک باشد، دست انسان را می گیرند و می برندش پی اعمالش.

جداً متاثرکننده و اسفبار است در روزگار شهادت در روزگاری که میدان شهادت برای انسان مهیا شده است، انسان در بستر خواب و در بستر راحتی مرگش فرا برسد.

همه ما می رویم همه ما میمیریم هیچ کس نمی ماند و هیچ با خودمان نمی بریم. چه اون شخصی که قصرها ساخته و چه آن شخصی که جایی برای خواب هم ندارد. همه می رویم و هیچ چیز با خود نمی بریم، مگر اعمالمان، مگر گناهانمان، مگر حسناتمان، مگر سیئاتمان، که می بریم با خودمان!

اما به خانواده ام این مسئله را تذکر بدهم و اشاره کنم به این مسئله که انصافاً من خودم می دانم که چقدر به من علاقه داشته اید و می دانم که چقدر دوستم دارید! می دانم که چه زحماتی پای بنده کشیده اید! می دانم که پدر عزیز تو بخاطر رفع احتیاج من و دیگران در منزل چه زحمتها کشیده ای! چه سوزن ها در دستت رفته(خیاطی) و چه شب نخوابیدن ها و چه زحمتهای فراوانی که کشیده ای! و تو مادر که مرارت ها کشیده ای و شیره جانت را به من خورانده ای و چطور قدِّ اَلِفَت را به پای من و امثال من به دال رسانده ای! اما چاره چی هست؟ قرآن چه می گوید؟ خدا چه می خواهد؟ ما به آن راضی باشیم و ما به آنچه راضی باشیم که خدا می خواهد! و الان مرد قرآن امام امت است و در مملکت حضور دارند و ایشان هستند که تشخیص سعادت ما را می دهند.

اولین مسئله رساله سر این قضیه است که انسان یا باید مجتهد باشد یا باید از مجتهد تقلید کند. غلام حلقه به گوش مجتهدش باشد و من که مجتهد نیستم باید مرجع تقلیدی برای خود انتخاب کنم و آن کسی که من انتخاب کرده ام رهبر عالی قدر انقلاب حضرت روح ا… موسوی الخمینی است و شما برادران و خواهران عزیزم شما هم خوب من را می شناسید و من هم شما را می شناسم.

یقین دارم ناراحت می شوید! یقین دارم اذیت می شوید! ولی باز هم شما را می گویم چاره چیست ببینید اسلام چه می خواهد؟ ببینید خدا چه می خواهد؟ ممکن است الان به خاطر اینکه ما گفته ایم مسلمانیم از سوی اجانب و دشمن و اشرار صدماتی به ما وارد شود! ولی آیا این صدمات را ما باید به چه خاطر تحمل کنیم؟ و من از تو خواهر عزیزم می خواهم که، من نه چون امام حسنم و نه چون امام حسینم و به گرد پای آنها هم نمی رسم اما از تو می خواهم که زینبی باشی، زینب وار حفاظت کنی، زینب وار زندگی کنی و دخترت را متوجه این مسئله کنی و می خواهم که چون حضرت زینب(س) حجاب و عفت و پاکدامنی و وقار خودت را حفظ کنی! امام حسین هنگامی که می رود به میدان هنگامی که عازم است، محمد حنفیه برادرش می آید جلویش و امام حسین سفارشاتی به او می کند. مطالبی را می گویدش.  تقاضاهایی محمد حنفیه از او دارد در نرفتن امام به کربلا! به کوفه! و امام سفارشاتی می کند و من هم سفارشاتی می کنم. امام حسین نیستم اما به نوبه خود اگر قبول کند، نوکر در خانه اش هستم.

سفارش می کنم این مسئله را که وقار و متانت خود را داشته باشید. تنها چیزی که به درد انسان می خورد تقوا، تقوا، تقواست. من بی تقوا دارم به شما سفارش می کنم تقوا! چرا که من بی تقوا ضربه نداشتن تقوا را خورده ام! تقوا عقل انسان را زیاد می کند! تقوا بینایی انسان را زیاد می کند! تقوا جسم انسان را در مقابل مصیبتها، در مقابل سختی ها حفظ می کند! حتی نقل می کنند که یکی از علما است که ناراحتی برایش بوجود می آید و باید عمل جراحی شود. این عالم بزرگوار موقعی که بر روی تخت بیمارستان می خوابد و می خواهند او را آمپول بیهوشی بزنند، این عالم بزرگوار می گوید به آنها که آمپول به من نزنید. من راضی نیستم به این کار! شما هر وقت می خواستید که بر روی من عمل انجام بدهید و می خواستید تیغ جراحی را بر روی بدن من قرار بدهید، فقط به من اطلاع دهید و آقای دکتر هم در زمانی که می خواهد این کار را انجام دهد به او می گوید: حاج آقا آماده باش که می خواهیم شروع کنیم و این عالم بزرگوار، ببینید تقوا چکار می کند! عالم بزرگوار شروع می کند به خواندن قرآن و شاید قریب به سه ساعت این عمل جراحی به طول می کشد و بدون اینکه یک ذره آخ بگوید، این عالم بزرگوار عمل جراحی به پایان می رسد، بدون اینکه آمپول بیهوشی به او بزنند. تقوا چکار می کند! بدن محافظ می شود و بدن مقاوم می شود در مقابل سختی ها! تقوا بینایی انسان را زیاد می کند! عقل انسان را زیاد می کند! علاوه بر اینکه در برابر سختی های این دنیا مقاوم باشد.

اصل جا آن دنیا است! خب دیگر بهشت مال اوست! بهشت مال متقی است! بهشت مال مخلص است! بهشت مال مجاهد است! اگر قرار باشد بهشت را به مجاهدین ندهند؛ بهشت را به متقین ندهند؛ پس به کی می دهند این بهشت را؟

بهشت را می خواهند بدهند به یک آدم دزد؟ یک آدم عیاش؟ که حاشا و کلا نسبت به عظمت خداوند بر روی این مسئله! بهشت از آن مسلمین است، از آن متقین است! از آن مخلصین است! از آن مجاهدین فی سبیل الله است! پس همگی تقوا پیشه کنید! دعا کنید در حق بنده حقیر، من را هم ببخشید و سعی کنید با همدیگر مهربان باشید.

با زوج هایتان مهربان باشید. سعی کنید کانون گرم خانوادگی را، زناشویی را، با وقار برای همدیگر داشته باشید. شوهر در مقابل همسر رئوف و مهربان باشد و همسر در برابر شوهر سخاوت داشته باشد! عطوف باشد! مهربانی کند!

اگر فراز و نشیبی در زندگی باشد، فوری نق نزنید! فوری لب به شکایت باز نکنید! روایت می کنند، نقل می کنند که مادر حر، حضرت حر که در کربلا به سپاه اسلام پیوست، مادر حر نسبت به ریاحی که پدر حر باشد خیلی بد عنق بوده و بد رفتار و بین عرب این مسئله پیش آمد.

یک روز که مردان عرب چندتایی از آنها نشسته بودند و هرکدام از بدی همسرشان می گفتند، یکی می گفت من چه زن بداخلاقی دارم! یکی می گفت من چه زن نامهربانی دارم! و نوبت رسید به پدر حر، در حالی که مادر حر گوش می داد که ببیند شوهر او چه می گوید. دید با آن همه بدرفتاری هایی که زن نسبت به مرد داشته با آن همه بداخلاقی هایی که مادر حر نسبت به شوهر خود داشته، شوهرش چنین می گوید: من یک زن مهربان و عطوف و خوش اخلاق و خوش برخورد دارم! همین چند کلمه را می گوید و مادر حر چنان منقلب می شود و چنان عوض می شود که از کرده های قبلی اش پشیمان می شود. ببینید با یک جمله که مرد گفته زن را دگرگون کرده و همین دگرگونی زن باعث می شود که حر در شکم آن مادر که هست، در صحرای کربلا چنین بازده ای داشته باشد، در صحرای کربلا و حر برگردد و به سپاه اسلام بپیوندد و اگر تو با شوهرت تو با همسرت بد باشی اطمینان می دهم به شما که بچه هایتان همین رفتار را یاد می گیرند، چون دل فرزند، دل بچه چون یک زمین بایر است که هر دانه ای درون آن بریزی سبز می شود و می بیند که پدر و مادر با هم نزاع دارند با هم مشاجره دارند با هم مجادله دارند و همیشه دعوا و صحبت و نارسایی و…

بچه یاد می گیرد، بچه را باید پدر و مادر یاد بدهند، سعی کنید اگر تندی از سوی شوهر به شما می رسد استقامت کنید. دو روز دنیا چیزی نیست، والله نگویید ۱۰۰ سال زیاد است که هیچ کداممان ۱۰۰ سال عمر نمیکنیم!

مگویید این ۴۰ سال خیلی است، من ۵۰ سال زیر دست فلان شوهر رنج کشیده ام و تو نگو من ۴۰ سال زیر دست فلان زن ناراحتی کشیده ام! ناراحتی های روز قیامت، ناراحتی های جهنم و عذاب خدا، هر ثانیه اش هزاران سال است و شما برای حفظ جامعه و خودتان باید که رفتارهای مهربانانه با هم داشته باشید. باید با هم رفتارهای رئوفانه و محبت آمیز نسبت به هم داشته باشید! که اگر نباشد همچین چیزی، یقین بدهم به شما که همیشه زندگی در مشاجره است.

چه اشکالی دارد شوهر آمده از سر کار، از بیرون می آید، ناراحتی دارد پشت در خانه، با فلان شخص دعوا کرده و اعصابش ناراحت است، وقتی می آید خانه دیگر شما با او کلنجار نکن! سعی کن ناراحتی اش را بفهمی و رفع کنی آن ناراحتی را! نه اینکه ناراحتی بر ناراحتی بیفزایی!

شاید شمای مرد که بیرون بوده ای، همسرت دم مغازه بقالی بحثش شده با کسی! شما سعی کن ناراحتی اش را متوجه شوی و رفع کنی آن را! نه اینکه شما ناراحتی خود از بیرون را بر سر همسر خود پیاده کنی!

اگر شمای مرد در خیابان با کسی دعوایتان شده، نباید ناراحتیت را بر روی زن و بچه ات خالی کنی! تو نسبت به او رئوف باش! او نسبت به تو رئوف باشد. اقوام نسبت به هم رئوف باشند. والله اگر تقوا و اخوت بین همه ما باشد، اصلاً مشاجره ای به وجود نمی آید. خدا شاهد است این را بدون اغراق می گویم؛ من هر وقت به جبهه می آیم، این اخوت برادران را که می بینم، جداً غبطه می خورم. اینکه چرا تمام مسلمین با همدیگر اینطور نیستند. چرا تمام خلایق خدا با همدیگر اینطور نیستند؟ چرا در جبهه درب چادر من باز است، درب سنگر من باز است و این برادر، آن آقا می آید و سر سفره، حتی بدون تعارف می نشینیم، اما من در شهر، در فامیل، می بینم این مسئله را اگر مثلاً مراسم ختمی باشد، در آن دعوا هست و بد و بی راه گفتن است.

اگر عروسی هم باشد باز قهر کردن و دعوا کردن است و من این مسئله را در وصیت نامه ام نوشته ام و اینجا نیز می گویم این مسئله را که من اگر از این دنیا رفتم، اصلاً اجازه ندارید مجلس ترحیم زنانه بگیرید! به خاطر همین مسائل است که مثلاً هر کسی ناراحتی از هر کجا دارد، سر قبر میت آن ناراحتی را ابراز می کند. دو نفر با هم بحثشان شده، یک شخص خبرچینی کرده برای شخص دیگری و او برای آن و می خواهند بر روی مزار این صحبت ها را بیان کنند. فاتحه ای می خواند که فقط ب، بسم ا… برای میت ممکن است برسد، بقیه تا ولاضالین تا آخر سوره با مشاجره تمام می شود.

لذا باز سفارش می کنم با همدیگر صمیمیت داشته باشیم. با همدیگر رئوف باشیم و ان شالله که خداوند همه ما را، آنچه عمل شر داریم به بزرگواری خودش ببخشدشان و من باز این مسئله را بگویم که من در این دنیا هیچ چیزی نداشتم. هیچ چیزی که به آن بنازم و بگویم که این را دارم. نه مالی دارم که بخواهم اینجا سفارش بکنم که چکارش بکنید؛ نه منالی دارم که بگویم چکارش کنید! نه فرزند و عشیره ای و از این برنامه ها، اما من در طول جوانیم چند رفیق داشته ام که برای خدا اگر قبول کند با این برادران رفیق بوده ام و می خواهم که آنطور که من را دوست داشته اید آنها را هم دوست داشته باشید و از رفیقانم هم می خواهم که انشاءا… تا آنجایی که در وسعشان باشد رابطه شان را با خانواده ام قطع نکنند. رابطه شان را با پدر  عزیزم و اخویم قطع نکنند و انشاءا… که خداوند همه ما را ببخشد و انشاءا… که خداوند به همه ما توفیق خدمت و طاعت و بندگی و سعادت عنایت فرماید.

والسلام علیکم و رحمه و برکاته در خاتمه از خداوند بزرگوار می خواهیم که طول عمر با عزت و عظمت و شوکت و جلالت و سخاوت به رهبر عظیم الشان انقلاب عنایت فرماید و خداوند این حمله اخیر را آخرین حمله ما قرار دهد و همه ما را به کربلای معلی دستمان را برساند تا قبر امام حسین(ع) را زیارت کنیم.

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الصّلاة عمود الدّين إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ چند مطلب و به تعبیری بهتر درد دلی با پدران عزیز، سروران گرامی، برادران گرامی و نمازگزاران محترم مسجد امام حسن عسکری(ع) دارم. خدمت همگی عرض کنم این مسئله را که پدران عزیز! همه شما من را می شناسید و همه شما از زمانی که من پاکی و نجسی را نمی دانسته ام چیست، دیده ایدکه در مسجد آمده ام.

بین صفوف و بین همه شما نماز خوانده ام و نماز را از شما یاد گرفته ام. احکام شرعی را از شما یادگرفته ام و احکام قرآن را از شما یاد گرفته ام که مرا راه داده اید و اجازه داده اید به مسجد و آن عطوفت و مهربانی حاج آقا که باعث شده تا پا در مسجد باز کرده ام و بین این جمع مسجد همه شما در آن اعمالی که بنده انجام داده ام، آگاهی دارید. کم و بیش بنده علاقه شدیدی نسبت به این مسجد داشته ام و بارها این مسئله را گفته ام که من گوشت و پوست و استخوان و رگ و خونم، همه چیز من از این مسجد است و باید که در این مسجد پا بگذارم و نماز بخوانم و عبادت بکنم و این مسئله را من می خواهم تذکر بدهم به همه که پدران عزیز دست های بچه هایشان را خودشان بگیرید و بیاورند در مسجد.

الحمدلله می بینیم که قبل از اینکه پدر، بچه را بفرستد به مسجد بچه خودش به مسجد می آید، ولی باز باید مواظب بود به این مسئله. باید حفاظت کرد و من این مسئله را فقط تذکر بدهم در اوقاتی که برادران عزیز جلسات برنامه هایی تهیه دیده اند در مسجد، در خارج از مسجد، خانواده ها همگی شرکت کنند و همه سهیم باشند. خصوصاً در سر زدن به خانواده های شهداء و اسراء خصوصاً در برنامه هایی که در مسجد اجرا می شوند و در آخرین لحظات از عمر، شاید آخرین لحظات از عمر باشد و یکی دو شب آینده شب عملیات باشد.

خدا می داند بنده طلب عفو و بخشش از کلیه پدران عزیز دارم؛ خصوصاً پدرانی که شاید یک گستاخی نسبت به آنها داشته بوده ام در این مدت و ایشان هم ما را فرزند کوچک خودشان حساب کنند. اگر یکدفعه گستاخی صورت گرفته و صحبتی بوده و اگر غیبتی کرده ایم که یقیناً می دانم غیبت کرده ام، از پدران عزیز از برادران عزیز انشاءا… که به بزرگواری خودشان دعای عفو در حق بنده بکنند و جداً من وقتی در مسجد می رفتم هنگامی که پدر شهیدی را می دیدم پدر اسیری را می دیدم و گاهی اوقات بعضی از پدران در گوشه ای صحبت هایی با همدیگر می کردند، جداً من شرمم می آمد که یک بنده گنهکار با یک پدری که همه هستیش را در راه خدا داده است، همینطور بایستم و صحبت بکنم و مطلب بگویم و من خجالت می کشیدم در خیابان، در شهیدآباد، در نماز جمعه و در دعای کمیل پا بگذارم و دائماً صورتم در صورت خانواده های شهدا بخورد. منی که هیچ سهمی در این انقلاب و در این جنگ نداشته ام؛ منی که هیچ گونه کاری در این راه نکرده ام و می خواهم که انشاءالله از تقصیراتم بگذرند و انشاءا… دعا کنند که خداوند همه رفتگان را ببخشد.

دعا کنند که خدا ایران را آزاد کند! رزمندگان را پیروز کند! و یک مسئله دیگری است که بگویم این است که برادران کوچکتر را بین خودشان جا بدهند. خداوند انشاءالله عبادات همگی ما را قبول کند.

والسلام علیکم و رحمه و برکاته.

فایل صوتی وصیت نامه شهید جمال قانع تقدیم به شما. در این فایل جمال معارف و مطالب فوق العاده زیبایی را برایمان مطرح کرده است. حیف که این صدای مقدس را بعد از ۳۸ سال داریم می شنویم :

دانلود صوت

 

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا