مأموریتی که شهید ابوالقاسمی برای پیاده روی اربعین از امام حسین(ع) گرفت
کرامتی از شهید مدافع حرم، سید مجتبی ابوالقاسمی
مأموریتی که شهید ابوالقاسمی برای پیاده روی اربعین از امام حسین(ع) گرفت
کرامتی از شهید مدافع حرم، سید مجتبی ابوالقاسمی
در صحرایی وسیع، خیل جمعیتی را میدیدم که در جادهای در حال حرکت هستند.
جمعیتی که ابتدا و انتهایشان در افقهای دید من محو میشد. جمعیتی که تا کنون نمونهاش را ندیده بودم و از هیبت و کثرت آن همه آدم، مبهوت، فقط تماشا میکردم.
ناگهان چشمام افتاد به سیدمجتبی با لباسهایی خاص و در قالب یک مأمور امنیتی و مسئول حفاظت که مُسَلح بود و مدام در بین جمعیت حرکت میکرد و مشغول نظارت و مراقبت از مردمی بود که چون سیل از یک سو میآمدند و به سویی دیگر روانه میشدند.
برایم یقین حاصل شد که آنجا مسیر پیادهروی اربعین بین نجف و کربلا است.
چند قدم جلوتر رفتم و خودم را به او رساندم. میخواستم مطمئن شوم که سیدمجتبی است، لذا صدایش کردم.
به محض اینکه صدایم را شنید، صورتاش را برگرداند. حیران مانده بودم و متعجب.
آخر دیگر کسی نمانده بود که از شهادت سید بیخبر باشد. عالم و آدم میدانستند قصهی سید چگونه خاتمه یافته است و حالا دیدن سید، در آن جمعیت و با آن هیبت برایم عجیب به نظر میرسید.
نزدیکتر رفتم و دوباره گفتم: «سیدمجتبی خودتی؟!»
گفت: «آره! خودمم!»
گفتم: «مگه تو شهید نشده بودی؟!»
گفت: «نه! من شهید نشدم! من زندهام! جدّم اباعبدالحسین(ع) بهم مأموریت داده که برای محافظت و مراقبت از زائرینش بیام اینجا!»
اینجا بود که از خواب بیدار شدم! یقیناً سید مجتبی مقام بزرگی نزد خدا و اهلبیت(ع) داشت که من در ایام اربعین حسینی چنین خوابی دیده بودم. خوشا به سعادت سید!
راوی: غلامعلی برگلان