یادهای ماندگار

تنها کاری مقبول است که خالصاً لِوجه الله باشد

دستنوشته هایی از شهید روح الله سوزنگر

 

تنها کاری مقبول است که خالصاً لِوجه الله باشد

دستنوشته هایی از شهید روح الله سوزنگر

 

با اینکه فوق لیسانس داشت و استاد دانشگاه بود، اما حتی بچه دبستانی های مسجد را هم تحویل می گرفت. در جلسه قرآن مبحثی داشت به نام « شیوه های مطالعه». می گفت هر گاه خواستید مطالعه کنید قبلش این دعا را بخوانید.

« اللهم اخرجني من ظلمات الوهم واكرمني بنور الفهم ، اللهم افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علومك برحمتك يا ارحم الراحمين»

شاید این شفاف ترین خاطره ای باشد که از روح الله در ذهنم دارم و سال های سال کلاس های درس دانشگاهم را با این دعایی که از او به یادگار داشتم شروع می کردم.

قدری برگردیم عقب تر!

از همان ۱۹ مهرماهی که در ۱۶ سالگی­ ام ، خبر شهادت روح الله را به من دادند تا روز تشییع او که به بهانه بیماری از مدرسه زدم بیرون تا به مراسم تشییعش برسم. . .

از همان مطلبی که در شب هفت او نوشتم و دادم حاج حسین ایزدیان تا به همراه پخش فیلمش در مسجد بخواند، تا مطلبی که در اردوی عید نوروز سال بعد (که اردو به نام او مزین شد) دادم مصطفی پرهیزگار و در آن نور فانوس های توی چادر و بین دعای توسل خواند . . .

از مطلبی که در اولین سالگرد شهادتش توی مسجد خواندم تا شعر بلند بالایی که برایش نوشتم و در جشنواره شعر بچه های جلسه نوجوانان خواندم . . . .

از غزلی که در فراقش نوشتم تا دلنوشته ای که در هفته دفاع مقدس و آن شب که بچه ها پیاده از مسجد رفتند سر مزارش و آنجا خواندمش . . .

از . . . تا . . .

این ( از ) ها و این( تا ) ها را بیخیال . . .

می خواهم بگویم روح الله خیلی برایم متفاوت بود. هم خودش و هم شهادتش. خیلی دوستش داشتم. آن چهره ای را که بدون لبخند تصورش برایم مشکل است. خدا می داند که هر ساله ۱۹ مهر که می شود ،یک جورهایی دلم می رود سمتش . . .

چه آن سال که قسمتی از وصیتش را پیامک کردیم برای بچه ها . . .چه آن سال که با پیامک برایش ختم صلوات گرفتیم و این کم کم شد سنت . . .

و چه آن سال که یکی از دانشجویانم خواب شهیدی را دیده بود و آمد برایم تعریف کرد و وقتی من نام شهید را پرسیدم ، نام روح الله را گفت و من به تقویم نگاه کردم و دیدم دقیق ۱۹ مهر است .

چه آن شب که رفتیم دیدار خانواده ایشان و قرار بود من حرف بزنم و بغض مدام و اشک ها نمی گذاشت. چه آن شب که علی زنگ زد و گفت ، تلفن همراهم را تنظیم کرده ام هر سال ۱۹ مهر زنگ بخورد تا یادم نرود سالروز روح الله را یادآوری کنم به بچه ها.

در این همه گذشت ایام کمتر یادش از من جدا بوده است.

امسال بیست وششمین سالی است که او دیگر نیست. شهیدی که هیچگاه پرونده شهادت دنیایی برایش تشکیل نشد. چون آن روزها هنوز کمتر کسی بود که به واسطه ی عوارض شیمیایی ، آسمانی شود و هنوز کمتر کسی می دانست چه درد و رنجی در انتظار برخی از بچه هایی است که شیمیایی شده اند.

جا دارد همینجا هم از مرحوم دکتر سوزنگر ، پدر روح الله، هم یادی کنم که همین روزها می شود دوسال که ما را تنها گذاشته است، آخر به نوعی برای همه بچه های مسجدف پدر بود.

امروز  یکی از دستنوشته های او را برای اولین بار منتشر می کنم. حرف های ظریف، گفتار عمیق و معرفت بالایی در این واژه ها موج می زند.

 

 

 

 

 

شهید روح الله سوزنگر، رزمنده ۸ سال دفاع مقدس، فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع)، مدرس دانشگاه ، سردبیر ، ناظر و نویسنده برنامه های گروه سیاسی صدا و سیمای تهران در خردادماه سال ۱۳۷۶ به علت مصدوميت شيميايي بستري وپس از ۷۵ روز در ۱۹ مهرماه همزمان با نواي الله اکبر اذان مغرب در سن ۲۹ سالگي به شهادت رسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا