خاطره شهدا

سید عباس

روایت هایی از شهید سیدعباس علم الهدایی

سید عباس

روایت هایی از شهید سیدعباس علم الهدایی

یکی از ۹ شهید انفجار مین ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۰

پرده اول :

در بیت سیادت و روحانیت متولد می شود. فرزند مرحوم سید هبت اله و نوه مرحوم حجت الاسلام سید نعمت الله امام است. او در دوران دوره نوجوانی، جلسات قرائت قرآن را در حسینیه محله خود (که بعدها بنام خودش مزین می شود) با همکاری برخی دوستان خود مخصوصاً سردار شهید سید جمشید صفویان و برادران پوردیان و شهید احمد لیاقتی راد در آن منطقه پایه گذاری می کنند.

سید عباس( سید عنایت معروف به آعنات) هم خوش سیما، هم خوش صدا و هم خوش سیرت است و در سالهای منتهی به انقلاب حداکثر توان خود را برای جذب جوانان به محافل مذهبی به کار می گیرد.

پرده دوم :

با وجود اینکه خانواده اش وضعیت مالی مساعدی دارند ایام فراغت و تابستان ها را  مشغول کار می شود؛ آن هم کارهای پر مشقت و طاقت فرسایی چون کارگری در کوره های آجرپزی و… تا خرج تحصیل خود را تامین کند و البته بتواند از نیازمندان دستگیری کند و یا برای هزینه های جلسه قرائت قرآن صرف کند.

پرده سوم :

انقلاب پیروز می شود و سیدعباس که چون سایر جوانان انقلابی انگار گمشده خود را پیدا کرده است، در خدمت به انقلاب سر از پا نمی شناسد و در همه پرسی جمهوری اسلامی بعنوان عوامل اجرایی انتخابات حضور دارد و پس از آن به همراه سیدجمشید و شهید صفر صفری و برادر جانباز حاج عزیز خدادادی به کمیته انقلاب اسلامی دزفول می پیوندد و در ماموریتهای متعدد در شهر و خارج شهر حضور فعال دارد .

پرده چهارم :

با آغاز جنگ تحمیلی او از پیشگامان جبهه ها می شود و با سایر پاسداران سپاه و کمیته انقلاب اسلامی دزفول به مقابله با هجوم و آموزش نیروهای مردمی می پردازد. او در یکی از این ماموریت ها که به همراه «سیدجمشید» اعزام شده است، یک قبضه آر پی جی ۷ را می بینند که بدون استفاده رها شده است. وقتی علت را جویا می شوند متوجه می شوند که بدلیل عدم آشنایی کار با این سلاح در آن منطقه، فرد یا افرادی تلفات داده اند که پس از آن طرز صحیح استفاده را به آنان آموزش می دهند.

شهید سیدعباس علم الهدایی – نفر وسط

پرده پنجم :

به همت رزمندگان، محور صالح مشطط، تثبیت شده و به سه بخش شمالی، میانی و جنوبی تقسیم شده است که جبهه شمالی آن به نیروهای کمیته انقلاب اسلامی واگذار شده است وسیدعباس  بعنوان یکی از فرماندهان نیروهای کمیته مشغول خدمت است.

در یکی از پاتک های سنگین عراق سید عباس آنقدر آر پی جی شلیک می کند که از گوش هایش خون جاری می شود و هنگامی که سردار شهید حمید عنبرسر (فرمانده محور) او را در این حال می بیند ناراحت شده و می گوید :« سید با خودت چکار کرده ای؟»

عصر روز یازدهم مسئولیت افراد را گوشزد می کند و در پایان اینگونه سخن می گوید:« نکند جنگ به پایان برسد و ما به شهادت نرسیم» و آن شب را اصلا نخوابیده و مشغول دعا و نیایش و نوحه خوانی می شود.

پرده ششم :

شاید اولین باری است که بچه ها این همه مین خنثی کرده اند و دارند به عقب منتقل می کنند. بچه ها با خوشحالی به  مین هایی که عقب ماشین ریخته شده است  نگاه می کنند و با هم حرف می زنند. جاده آبکش خمپاره هاست و اوضاع خوبی ندارد. توی یکی از دست اندازها ناگهان چاشنی یکی از مین ها عمل می کند و . . . .

پرده هفتم :

شهر سیاه پوش می شود. نُه تابوت بر شانه های شهر سمت گلزار های شهدا می رود که بر پیشانی یکی از این تابوت ها نوشته شده است : «شهید سید عباس علم الهدایی»

شهید سیدعباس( سیدعنایت) علم الهدایی متولد ۱۳۴۱ در مورخ ۱۲ فروردین ماه ۱۳۶۰ در حادثه انفجار مین های پاکسازی شده دشمن در منطقه صالح مشطط به همراه ۸ همرزم دیگرش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

منبع : وبلاگ شهید سیدجمشید صفویان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا