دل‌نوشته‌ها

نیم خط وصیت، یک دنیا پیام

روایت شهیدی که فقط نیم خط وصیت نوشت

نیم خط وصیت، یک دنیا پیام

روایت شهیدی که فقط نیم خط وصیت نوشت

 

داشتم به حوادث و جریان های این روزهای کشورم فکر می کردم که دلم یکباره یاد «شهید احمدرضا احدی» افتاد. شهیدی از بچه های اهواز که  سال ۶۴ رتبه ی اول کنکور سراسری در رشته ی پزشکی را بدست آورد و  در کربلای ۵ سال ۶۵، ماندگاری در بهشتِ رضایت پروردگار را به پزشکی گرفتن از دانشگاه شهید بهشتی ترجیح داد.

 با دستنوشته هایش در کتاب «حرمان هور» از دوره دبیرستان آشنا شدم و تأثیر عجیبی در من گذاشت.  هیچگاه خواندن دستنوشته هایش برایم تکراری نبود و تا کنون هم که بیش از ده ها بار خوانده ام حس تکراری بودن این واژه ها را ندارم.

اوج خوب شدن حالم با دستنوشته های احمد رضا، شروع تدریسم در دانشگاه بود. می توانستم بیشتر و بیشتر درک کنم و بیشتر غواصی کنم در اعماق مطالبی که تدریس می کردم و جرقه شد برایم که در همه ی درس ها دنبال خدا باشم.

دانشجویانم در دهه ی ۸۰ خوب به یاد دارند که همیشه جلسه اول تدریس  پای تخته می نوشتم «در هر درسی نور خدا چشمک می زند »  و بهشان یاد می دادم که این همه درس و جزوه و امتحان بهانه است. باید از لابلای این ها دنبال گمشده ای دیگر باشید.

دانشجویانم خوب به یاد دارند، زمانی که دستنوشته های احمد رضا را سر کلاس برایشان می خواندم و با هم گریه می کردیم. حال بچه های کلاس، حتی آن هایی که زیاد توی این خط و خطوط نبودند هم با نوشته های احمدرضا خوب می شد و خیلی هایشان کتاب «حرمان هور» را خریدند و خواندند.

چه روزگاری داشتم با احمد رضا و چه روزگاری دارم با او. ولی این وسط همیشه یک نکته از شهید احدی برایم مبهم بود. اینکه چرا احمد رضا فقط نیم خط وصیت نامه نوشت. با آن همه وسعت دید و قلبی که گنجایش دریا دریا محبت خداوند را داشت، چرا بیشتر ننوشت و به همین یک نیم خط اکتفا کرد که : «فقط نگذارید حرف امام به زمین بماند! همین!»

امروز به یک باره پرده از آن راز برایم برداشته شد.  وصیت احمد رضا،  نیم خط نبود. یک خط مستقیم بود که راه را نشان می داد. راهی که جز صراط مستقیم نبود.

این روزها وقتی می بینم به برکت دنیاطلبی و قدرت طلبی بسیاری از آقایان و بی خیال انقلابی بودن و شاخصه های آن، این چند سال، حرف­های امام مسلمین، مکرر روی زمین می ماند و دارد چه بلایی سر ملت و کشور می آید، رمز همان نیم خط وصیت احمدرضا برایم مکشوف می شود.

وصیت احمد رضا نیم خط نبود. یک دنیا حرف توی همین نیم خط وجود دارد که اگر مردم و مسئولین به همین نیم خط عمل می کردند، حال و روز کشور خیلی بهتر از این روزها بود.

روزهایی که تا برگشتن به روزهای اوج از دست رفته، باید همه کمر همت ببندیم و شاید نیاز باشد احمدی روشن ها و شهریاری های دیگری به قربانگاه بروند.

چه حرف زیبا و پرمغزی امام عزیزمان فرمود که : «پنجاه سال عبادت كرديد و خدا قبول كند، يك روز هم يكى از اين وصيتنامه ها را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد» و امان از کسانی که راه شهدا را که نمی روند، هیچ، کف کفش هایشان هم همیشه خونین است.

امیدوارم که این نیم خط وصیت را  برسر در شهرها و اداره ها و خانه ها و قلب هایمان بزنیم و آنگاه ثمره اش را به نظاره بنشینیم که:  «فقط نگذارید حرف امام به زمین بماند! همین!» این رمز عاقبت بخیری ایران است.

 

برخی از دستنوشته های زیبا و بی نظیر شهید احمدرضا احدی را در ادامه ی مطلب برایتان آورده ام. بخوانید! مطمئن باشید حالتان را خوب می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا