تاکنون نام «شهیدِ ایستاده» را شنیده اید؟

بالانویس:

«الف دزفول» مختص معرفی شهدای گمنام و بی نام و نشان دزفول است. اما قصه ی دردناک این خلبان شهید کرمانشاهی آنقدر با دلم بازی کرد که  لازم دیدم در الف دزفول منتشر شود. شاید بیشتر به خودمان بیاییم و ببینیم برخی ها برای آرامش امروز ما چه پریشانی هایی را و چه دردهایی را متحمل شده اند.

تاکنون نام «شهیدِ ایستاده» را شنیده اید؟

روایت خلبان شهیدی که با شکنجه ای عجیب به شهادت رسید

هنوز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع نشده است. سنندج به وسیله اشرار و‌جدائی طلبان در محاصره است. مردم در آماج گلوله های ضد انقلاب و اشرار به خاک‌و خون کشیده می شوند. هلیکوپتر کبرائی چرخ زنان در آسمان شهر ظاهر می شود و طوفان راکت و‌گلوله هایش سینه مهاجمان را می شکافند و آنها را به عقب می راند. دیگر هلیکوپتر های ترابری هوانیروز در پناه این هلیکوپتر پی در پی فرود می آیند و مجروحان و زنان و کودکان را از باشگاه افسران به مناطق امن تخلیه می کنند.‌ در آخرین پرواز ، هلیکوپتر کبرای «محسن درخشان» و «احمد پیشگاه هادیان» هدف اصابت گلوله قرار می گیرد.

خلبانان چاره ای جز فرود اضطراری در اطراف شهر ندارند.‌ پرنده به زمین می نشیند و مشتعل می شود . هر دو خلبان از هلیکوپتر خارج شده  و هریک به سوئی می روند. خلبان هادیان نجات می یابد اما خلبان درخشان به وسیله اشرار و گروهک‌های منطقه کردستان  اسیر می شود.

عناصر ضدانقلاب پس از چندین روز انواع شکنجه،  خلبان محسن درخشان را را ایستاده تا گردن در خاک فرو می کنند و با مالیدن عسل به سر و صورت رهایش می کنند.

فردا وقتی به سراغش می آیند،  هنوز نشانه هایی از حیات در او وجود دارد.  در  سر و صورتی که از هجوم حشرات متلاشی شده است و نهایتا با تیر خلاص ، محسن درخشان از زندگی مادی خلاص شده و به حیات طیبه می رسد.

پیکر محسن را در حالی پیدا می شود که ایستاده در چاه دفن شده و صورتش به دلیل هجوم حشرات از بین رفته است و به استناد پلاک و نشانی هایی همچون قد و قامتش شناسایی و سپس با هلیکوپتر به کرمانشاه منتقل می شود.

این غیور مرد قهرمان و این خلبان۲۵ ساله ی کرمانشاهی، سوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ به شهادت می رسد و در هوانیروز به به «شهید ایستاده» معروف می شود.

مزار این شهید عزیز و این پهلوان گمنام  در تکیه شهدای کرمانشاه زیارتگاه عاشقان است.