خاطره شهدا

سقایی سلطانعلی

روایتی از شهید سرافراز سلطانعلی شاه محمدی

بالانویس:

در اسفندماه ۹۴( اینجا) به طور مفصل از «شهید سلطانعلی شاه محمدی» نوشتم. اما این خاطره ی آقای الله وردی و تناسبش با این روزهای محرم ، باعث شد دوباره از سلطانعلی یاد کنم.

سقایی سلطانعلی

روایتی از شهید سرافراز سلطانعلی شاه محمدی

در اوج درگیری های عملیات کربلای ۵ ، در  منطقه «نون ۱۴ » تشنگی امانمان را بریده بود. چند لشکر برای تصرف آن منطقه عمل کرده بودند، اما موفقیتی به دست نیامده بود و ما هم  از دیشب که درگیر شده بودیم تا عصر فردایش که آفتاب  رنگ و بوی غروب به خودش گرفته بود، لب به غذا که نزده بودیم، هیچ، جیره ی  آبمان هم تمام شده بود. زبانمان چسبیده بود به سقف دهانمان و نمی شد با آن حتی لب های ترک خورده مان را مرطوب کنیم. آتش دشمن زیاد بود و ما هم به شدت مشغول نبردی تنگاتنگ بودیم برای تصرف نون ۱۴ و از فرط تشنگی کم کم داشتیم از پا می افتادیم.

قمقمه ها خالی بود و آب توی منطقه نبود. باید یکی می رفت و از عقبه منطقه ی درگیری آب می آورد. در آن هیر و ویر عملیات، «سلطانعلی» را دیدم که راه افتاد سمت عقب و گفت : «من میرم آب بیارم»

آرپی جی زن بود و دلاوریهایش را در بحبوحه ی عملیات کربلای ۴ با آن قبضه ی آرپی جی اش دیده بودم. زمانی که چشم توی چشم تانک دشمن تمام قد ایستاد و بدون ذره ای ترس، شکارش کرد. مدتی گذشت و داشتم یکی از بچه ها را که مجروح شده بود، می آوردم انتهای کانال که دیدم سلطانعلی با یک گونی پر از کیسه های پلاستیکی آب دارد خودش را می رساند به بچه ها. آن موقع بطری آب معدنی مثل الان نبود. آب را در کیسه های پلاستیکی پرس شده می دادند دست بچه ها. سلطانعلی کمر خم ، با گونی پر از کیسه های آب خوردن رسید و کیسه را گذاشت زمین.

شهید سلطانعلی شاه محمدی( سمت راست)

سرش را بلند کرد و گفت : « نگران نباشین! بالاخره آب آوردم!» یک نگاه انداختم به گونی پر از کیسه های آب خوردن که هنوز درِ آن باز نشده بود و یک نگاه به لب های سلطانعلی که هنوز خشک و ترک خورده بود. این همه راه را رفته بود عقب، گونی پر از کیسه های آب را به دوش کشیده بود و تا نون ۱۴ خودش را رسانده بود، اما خودش لب به آب نزده بود.

نگاهم در نگاه سلطانعلی گره خورد و بغض کردم. دلم رفت جایی دیگر. اشک توی چشم هایم حلقه زده بود. نیاز نبود کسی برایم روضه ی عباس بخواند. روضه ی علمدار و سقایی که در نهایت عطش به آب رسید و بیاد تشنگی اهل حرم، آب نخورد.

روایت این سقایی، شده بود روایت سقایی اباالفضل العباس(ع) و شباهت این سقایت زمانی به اوج خود رسید که لحظاتی بعد پیکر «سلطانعلی شاه محمدی» بوسه باران ترکش ها شد و افتاد روی زمین. روضه ی پرواز سلطانعلی را باید به همراه روضه ی عباس تلاوت کرد. صلی الله علیک یا اباعبدالله

این فیلم با تمام کهنگی و خش و خراش هایی که دارد، چقدر زیبا آن لبخند دلبرانه ی سلطانعلی را به نمایش می گذارد

شهید سلطانعلی شاه محمدی متولد ۱۳۴۷ در هشتم اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ شربت شهادت نوشید و مزار مطهرش در گلزار شهدای اسحاق ابراهیم شهر امام زیارتگاه عاشقان است.

راوی : محمد الله وردی – همرزم شهید

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا