خاطره شهدا

آن خطبه های حماسی

روایت حماسه سرایی مادر شهید محمود شیرک زاده هنگام تدفین پیکر فرزندش

آن خطبه های حماسی

روایت حماسه سرایی مادر شهید محمود شیرک زاده هنگام تدفین پیکر فرزندش

صبح پنجم اسفندماه سال ۶۲ بود و در حوزه ی حمزه سید الشهدا (س) نشسته بودم. تلفن حوزه به صدا در آمد. گوشی را بر داشتم. برادر عبدالرحمن نیکیان بود. بی مقدمه گفت: «سلام! میگم برادر خانمت جبهه بوده؟»

 گفتم: « آره! چطور مگه؟»

گفت: « تو عملیات خیبر بوده؟»

قدری دلم ریخت. با قدری اضطراب گفتم: «آره!»

گفت: « محمود شیرک زاده دیگه؟ درسته؟ »

اضطابم بیشتر شد. توی دلم گفتم حتماً اتفاقی افتاده است.گفتم: «آره! محمود! درسته!  اتفاقی افتاده»

 گفت: :«واقعاً باید منو ببخشی! چاره ای نیست و خبریه که باید گفت. خدا صبرتون بده! محمود شهید شده!»

سریع خودم را رساندم به معراج شهدا و وقتی پیکر محمود را دیدم و شهادتش برایم مسجل شد، رفتم برای سخت ترین کار عالم، یعنی خبر دادن به خانواده اش. کار سختی بود، اما باری بود بر شانه ام که باید بر زمین می گذاشتم که گذاشتم.

خبر شهادت محمود غوغایی انداخت در دل فامیل و اهل محل. تشییعش قیامت شد. همه آمده بودند و تابوت محمود را بر شانه هایشان بردند تا غسالخانه!

و حالا باز هم باید یکی از سخت ترین اتفاقات عالم رقم می خورد. یعنی وداع مادر با پیکر شاخ شمشادش! مادرش کفن را باز کرد. همه دوره اش کرده بودند. اقوام و خویشان و رفقای محمود.

اما اتفاقی افتاد که هیچ کس پیش بینی اش نکرده بود. خیلی حماسی و محکم رو به آن جوان آرام گرفته در تابوت فریاد زد:

«محمود دا ! خوش اومی! ری سفیدم کوردی دایه!  عزت و آبرو دوییوم دایه! دا هیچ مه فکر امون مبات! امون خُدانه دارِم!  دلت عاجزمون نبووه!

دا! اَ یان که شهید بیسیه ناراحت نیسُم! ناراحتی ام اَ یانه که دگه کووَکِه لف تو ندارُم!

دا اگر جنگ وَر زنون واجب بیده! خومو خوارونت برفتیم جبهه!

دا! اَ امروز دگه مارت بی بی فاطمه زهراس!  دا سلامُمَه رسون به حضرت زهرا! سلاممه رسون به امام حسین! سلاممه رسون ور رفیقونت!

دا اَ روز اول که رفتی جبهه، سپردمت به ابوالفضل! تو غلام حضرت زهرا بیدی دا!

وری دا بین کل رفیقونت اومنه!  دا دلِت فکر امون نبووه! خدا بهمرات عزیز دلم! »

 ( مادر محمود خوش آمدی، مادر تو مرا رو سفید کردی، تو باعث عزت و آبروی همه ی ما شدی، مادر نگران ما نباش. ما خدا را داریم غصه ما را نخوری.

از اینکه شهید شده ای ناراحت نیستم. ولی از یک چیز ناراحتم و آن اینکه دیگر، پسری چون تو ندارم.

خدا شاهد است اگر جهاد بر زنان واجب بود خودم و خواهرانت می رفتیم جبهه، از امروز مادرت حضرت زهرا(س) است. سلام مرا به او برسان. سلام مرا به حسین بن علی (ع) برسان، سلام مرا به دوستان شهیدت برسان.

مادر، از روز اول که خداحافظی کردی و به جبهه رفتی تو را سپردم دست ابوالفضل العباس (ع). تو غلام حضرت زهرا (س) بودی. بلند شو ببین تمام دوستانت آمده اند. هیچ دلواپس ما نباش، خدا به همراهت عزیز دل مادر.)

مادر حماسه می سرود و مردم با مرثیه های حماسی اش زار می زدند. اما خودش گریه نکرد. استوارتر از همه ایستاد و آن خطبه های غرا را خواند. صورت محمودش را بوسید و برای همیشه با او وداع کرد.

 

شهید محمود شیرک زاده، متولد ۱۳۴۳ در مورخ ۴ اسفندماه ۱۳۶۲ و در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.

 

راوی: حاج غلامحسین سخاوت

با تشکر از پایگاه فرهنگی رایحه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا