با مسئولینتاریخ‌نگاری

آقای معاون! آهِ مظلومیت خوزستان،خرمن آخرتِ مسئولین رابه آتش نکشد!

]چند خطی از مظلومیت استانم ، خوزستان

بالانویس۱:

شهدا رفتند تا مظلومی از بی عدالتی کنجی از این کشور آه نکشد. اگر شهدا هم بودند ، از مظلوم و مظلومیت دفاع می کردند. من، این سطرها را در دفاع از مظلومیت هم استانی هایم نوشته ام. از من همین ساخته بود!  امید که مسئولین ببینند و بیاندیشند و از مظلومیت این خاک شریف و مقدس دفاع کنند.

بالانویس۲:

درد و مظلومیت و بی عدالتی که بیشتر باشد، متن هم طولانی تر است. بخوانید و  به دست مسئولین برسانید.

 

آقای معاون سلام

بی مقدمه می روم سر اصل مطلب تا وقت شریفتان گرفته نشود.

این روزها حال و هوای دردناک خوزستان نه دیدنی است و نه شنیدنی! باید کسی در این وضعیت فاجعه بار باشد و سرگرم کار و زندگی تا به درد و مظلومیت این مردم واقف شود. این روزها یاد حرف شما در دفاع از دختر یکی از وزرا که می افتم، بدجوری حال دلم بد می شود. آن دختری که با ۲۰۰ میلیون تومان قاچاق، واژه ی «مظلوم» را برایش به کار بردید.

 آقای معاون

لطفا این دلنوشته را به چشم نقد نگاه نکنید! چرا که تکلیف انتقاد معلوم است. به چشم درد دل خوزستانی ها ببینید تا شاید ، تأکید می کنم شاید، اندکی معنا و مفهوم مظلوم و مظلومیت برایتان واضح شود.

 آقای معاون

نیازی نیست ازتان بپرسم حالتان چطور است ، چرا که مگر می شود معاون باشی و حالت بد باشد، اما حال من بد است؛ یعنی حال ما بد است. ما مردم خوزستان!

 آری خوزستان!

مردمی که هر چه دارید و ندارید ، از قدرت و ثروت، مدیون این مردم ساکت و نجیب و صبور هستیدکه هر چه بر سرشان می آید از همین نجابتشان است.

آن روز وقتی سخن ازدختر بیکار وزیر شد، از مظلومیت حرف زدید. خواستم برایتان کمی ازمظلومیت حرف بزنم و ازمظلومینی بگویم که یقیناً روزی باید پاسخگوی مظلومیتشان باشید.

از مردم خوزستان!کسانی که سال های سال است،چشم مسئولی به سمتشان نچرخیده است و جز وعده و وعید نشنیده اند. مردمی که روی گنج نشسته اند، اما از آن ثروت بی نهایت خوزستان سهمی ندارند.

 آقای معاون! بگذار برگردیم به سال ها قبل.

آن روزهایی که برخی آقایان تا بوی جنگ به مشامشان رسید، بار و  بندیلشان را بستند وبه بهانه هایی مثل درس خواندن، راه خود و بچه هایشان را کج کردند و رفتندآن ور آب و در خنکای مصنوعی دهکده ها و ساحل های خوش آب و هوا، روزگار گذراندند، بی خیال مردمی که هست و نیستشان را گذاشتند برای جنگ، بی خیال مستضعفین و پابرهنگان انقلاب، همانان که خانه هایشان ویران و قبرستان هایشان آباد می شد.

و چقدر خط کش شهید چمران برای تشخیص مرد از نامرد آنجا مصداق داشت که « وقتی شیپور جنگ نواخته می شود، مرد از نامرد تشخیص داده می شود» مردهایی که زدند به دل دشمن و سهمشان از نبرد، شهادت و اسارت و جانبازی شد وبرخی  نامردهایی که بر سر سفره ی غنایم رسیدند و سهمشان شد میزها و منسب ها و فرش هایی از جنس خون شهدا!

 آقای معاون!

«مظلوم» همان خانواده هایی بودند که از یک طرف، از خانه و زندگی شان جز تلی از خاک نماند و از طرف دیگر بچه هایشان را از زیر قرآن رد کردند و فرستادند برای دفاع از ناموس. ناموسِ همین آقایانی که این روزها، روزی چند بار طول و عرض میز و ارتفاع صندلی شان را متر می کنند، تا خدای نکرده کم نشده باشد، اما ارزشی برای خون شهدا قائل نیستند.

 «مظلوم» آن زنان ودختران دزفولی بودند که زیر آوار موشک های ۱۲ متری عراق، جان دادند، اما حتی جنازه هایشان هم بدون حجاب نبود، چون شب ها را با چادر و مقنعه خوابیده بودند، تا به قولی که به شهدایشان داده بودند، عمل کنند و نگذارند خون برادران شهیدشان پایمال شود. در حالی که زنان و دختران برخی آقایان، راست راست خیابان های اروپا را گز می کردند و ویترین مغازه ها رامرور می کردند.

 «مظلوم» آن دخترکان مظلوم سوسنگرد و بستان و هویزه بودند، که سرخی خونِ گیسوانشان،خاتمه داد به تمام آرزوهای دخترانه شان ، درحالی که، دختران برخی ها، در تراس ویلاهای اشرافیشان،نسیم شانه می زد موهای رنگی اتوکشیده شان را و در منظره های زیبای پیش رو، برای ثروت بادآورده ی بابا، نقشه می کشیدند.

 «مظلوم» آن مردمی بودند، که جانشان و مالشان را ریختند به پای جنگ، آنان که در شهیدآباد شهر، بیش از بیست مزار یک شکل را صاحب شده بودند، اما فقط سر را بالا می بردند و برای سلامتی امام دعا می کردند و فقط یک زمزمه داشتند که« فدای سر امام! »

 «مظلوم» آن مادرهایی بودند که با دست خودشان، سر بچه هایشان را گذاشتند روی خاک! کمرشان خم شد، اما سرشان در مقابل دشمن خم نشد ومشت گره کرده شان در مقابل آمریکا و اسرائیل را لحظه ای وا نکردند. مظلوم آن مادرهایی بودند که به داشتن بند انگشتی از جنازه ی فرزند هم قانع بودند، اما همان هم قسمت و روزی شان نشد و دیدارشان به فرزند رفت تا روز قیامت و حسرت به دل سینه در آغوش خاک کشیدند.

 «مظلوم» آن شهدایی بودند که با اینکه می دانستند، روزی فرا می رسد که راهشان و یادشان فراموش می شود و میزها ومسندها و قدرت ها به دست کسانی می افتد که راه شهدا را نمی روند و حرف امامشان را خریدار نیستند و بی خیال دِینی که به شهدا دارند، کیسه های دوخته شان برای قدرت و ثروت را گشادتر می کنند، اما رفتند و جان دادند. آخر حرف،حرفِ«خاک» بود، حرفِ«ناموس» ؛ واژه هایی که برخی ها، نه دغدغه ی خاکش را داشتند و نه غیرِت در مقابل ناموسش را.

 «مظلوم»  مردمی بودند که هشت سال زیر سایه ی جنگ خم به ابرو نیاوردند و تا زمانی که موشک های دوربرد صدام، منافع آقایان در تهران را هدف نگرفت و اموال و دارایی هایشان به خطر نیفتاد، به فکر جان خوزستانی های زیر موشک باران، نیفتادند.

 و این همه را مردم بر دوش صبرشان کشیدند، تا «انقلاب» بماند. انقلابی که امامشان وصیت کرده بود، چه باشد و چه نباشد، نباید به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.

امامشان گفته بود و این کم تکلیفی نبود برایشان. حرف امام نباید روی زمین می ماند و همین بهترین دلیل بود برای مقاومت و برای ایستادن در مقابل آن همه درد و رنج و سختی و آوار.

امامشان گفته بود و خوزستانی ها هم که با گوشت و پوست وخونشان ولایت را فهمیده بودند؛ نه مثل برخی ها که«امام امام» ورد زبانشان بود، اما دلشان با دیگری بود و پول توی جیبیشان را از اربابان آمریکاییشان می گرفتند و البته «بیت المال»  هم برایشان عمری «مال البیت» بود و تا نفس داشتند سرکشیدند.

امام از درب دلهای خوزستانی ها وارد شده بود و همین بود که آنان که از دیوار وارد شدند، نتوانستند حب ولایت را از دلهای خوزستانی ها به یغما ببرند و هرچند که دار و ندارشان به یغما رفت، اما عشقشان به ولایت و ولایت مداریشان هیچ گاه به یغما نرفت و هنوز که هنوز است نگاهشان به لبهای سید علی خامنه ای دوخته شده است. مردمی که امامشان فرمود: «خوزستان دین خود را به اسلام ادا کرد» مظلوم این مردمند آقای معاون!  نه آنچه شما فرمودید!

 «مظلوم» مردم خوزستانند آقای معاون!

مردمی که بعد از جنگ هرچه لحظه ها را شمردند که کسی به فریادشان برسد و در آبادی خرابه های خانه هایشان دستشان را بگیرد، نه گوشی صدایشان را شنید و نه دستی، دستشان را گرفت.  دیگر داغ عزیزان تکه پاره شده شان بماند! مردمی که هنوز که هنوز است آثار ناشی از خرابی های جنگ را در کوچه و پس کوچه هایشان می بینند، در صورتی که بودجه های چندصد میلیاردی دارد به شهرهایی سرازیر می شود که حتی صدای تیری هم نشنیدند، چه برسد به اینکه خانه و کاشانه ای ازشان ویران شده باشد. مظلومیت این بی عدالتی هاست آقای معاون!

 آقای معاون«مظلوم» خوزستان است و مردم نجیب و صبور و ساکت خوزستان!  نه آن کسی که شما بخاطرش بغض کردید و غصه خوردید!

«مظلوم» جوان های خوزستانند که با مدارک عالی و استعدادهای درخشان، سرشار از ابتکار و خلاقیت، با آرزوی اینکه روزی جبران زحمات مادران و دست های پینه بسته ی پدرانشان را بکنند، در عرصه ی علم می تازند، اما سرخورده و افسرده از بیکاری، هنوز نان سفره ی ساده ی پدر را می خوردند.

 «مظلوم» جوانان خوزستانند که قطر گردن پارتی هایشان آنقدر قوی نیست که بدون اینکه خدمت بروند، کارت پایان خدمت را برایشان بیاوردند درب خانه شان و یا اینکه پشت میز و زیر کولر و کنار بخاری، کنار قوم و خویش هایشان گذران خدمت کنند و همزمان ده ـ دوازده جا عضو هیات مدیره باشند.

 «مظلوم» جوانان خوزستانند که مجبورند در مرزهای این مرز و بوم ، در بدترین شرایط آب و هوایی و امنیتی، از منافع آقایانی دفاع کنند که پولشان از پارو که هیچ، از برج میلاد تهرانی ها هم بالا می رود. آقایانی که فرزندانشان نه می دانند خدمت سربازی چیست و نه روزی دغدغه ی شغل و کار و درآمد داشته اند. جوانان مظلومی که گاه تابوت های سه رنگشان را از مرزهای کشور می آوردند و می دهند دست مادرشان و مادر باید با اشک، ظرف حنای شب عروسی را گرد تابوت جوانش طواف بدهد.

 «مظلوم»  جوانان خوزستانند که باید ببینند و حسرت بخورند. باید ببینند که از فرصت های شغلی بزرگترین صنایع مستقر در خوزستان سهمی ندارند. از صنایع نفت،از صنایع گاز،از صنایع فولاد،ازسد ها و نیروگاه های آبی و گازی ،از پتروشیمی های متعدد و از هزاران فرصت شغلی که سفارش شده های آقایان قبضه کرده اند و غیر بومی های کم سوادی که پشتشان گرم است، چنبره زده اند بر این شغل ها و جوانان خوزستان باید، سرافکنده از بیکاری، از نگاه کردن به چشم های پدر و مادرشان خجالت بکشند.

 «مظلوم» جوانان خوزستانند که باید تمام تخصص ها و گواهینامه های اختراع و خلاقیتشان را بگذارند در کوزه و آبش را بخورند و با تمامی آن فرصت های شغلی که نیروهای غیربومی غصب کرده اند، غرور جوانی شان را بگذارند زیر پایشان و یا کنج خیابان فلافل بفروشند و یا دست فروشی کنند که آنجا هم شهرداری دست از سرشان برنخواهد داشت.

 «مظلوم» کارگرها و کارمندهای بیکارشده ی کارخانه ها وکارگاه های خوزستانند، که روز به روز تعداشان بیشتر می شود و  شرمندگی از زن و بچه هایشان ، امانشان را گرفته است.

 «مظلوم» دختران نجیب و عفیفی هستند که فقط به اتهام یتیم بودن و یا به جرم فقر خانواده هایشان نمی توانند ازدواج کنند، در حالی که گاهی روایت هزینه های میلیاردی ازدواج آقا زاده های بالادست، خون به دلشان می کند و ای کاش آقایان می فهمیدند که اشک یتیم، کم آتشی برایشان نخواهد افروخت.

 مظلوم کودکانی هستند که برای اینکه آب باریکه ای برای کمک خرجی خانواده در بیاورند، مجبورند بجای مدرسه ، سر از کوچه و بازار دربیاورند و کارگری کنند، در حالی که حتی یارانه شان را هم قطع کرده اند و گوشی شنوای دردشان و زبانی پاسخگوی رنج هایشان نیست و آنان که به ازای خدمت به خلق دارند حقوق می گیرند، بیشتر حلقه به گوش میزشان هستند تا مردم

   این معنای مظلومیت است آقای معاون!

«مظلوم» مردم خوزستانند که سال های سال است، همنشین ریزگردهایی هستند که شُش هایشان را تبدیل کرده است به«خاکشُش» و سال هاست اسیر بیماری هایی هستند که به برکت حضور همین ریزمرگ ها ، مرگ را دودستی تقدیمشان می کند و حتی فرزندانشان، ناقص متولد می شوند، اما هیچ کس فریاد مظلومیت این مردم را نمی شوند.

به واسطه ی همین ریزگردها و باران های اسیدی و هزاران معضل زیست محیطی دیگر، در خوزستان سرطان های متعدد دارد بیداد می کند و«مظلوم»  آن مردمی هستند که باید به جرم نداشتن پول دوا و دکتر،  جگر گوشه هایشان پیش چشمانشان آب شوند و چاره شان فقط بیچاره شدن باشد.

همین ریزگردهایی که اگر گردی از آنها به پایتخت برسد، از مدارس بگیر تا ادارات تعطیل می شود وکمیته ی بحران تشکیل می شود؛ اما در خوزستان ده ها برابر حد مجاز هم که باشد، غیرت مسئولی به حال مظلومیت این مردم، به جوش نمی آید و حتی از ترس خاکی شدن کت و شلوارهایشان حاضر نیستند، پایشان را بگذارند در خوزستان و از نزدیک فاجعه را ببیند.

اوج مظلومیت خوزستان در ریزگردها همین جاست که درحالی که نفس خوزستانی ها از شدت گرد و غبار بالا نمی آید، ابتکارحضرات شرکت در کمپین حمایت از سگ هاست و در صفحه ی اینستاگرامشان از نجات یک سگ اظهار خوشحالی می کنند و یا اینکه راهی سفر خارج می شوند تا نباشند و نشنوند و نبینند.

 این مظلومیت است آقای معاون، نه آنچه شما فرمودید!

گفتم ریزگرد و یادم دوباره گره خورد به بچه های جانبازمان.

آقای معاون!

«مظلوم» جانبازان شیمیایی خوزستانندکه همان نفس های بریده شان هم در این بی تدبیری ها و بارش ریزمرگ دیگر بالا نمی آید. آنان که نفسشان بریده شد تا آقایان نفس بکشند و آقایان بی خیال دردی که وجود این بچه ها را فرا گرفته است، دارند صفرهای فیش حقوقیشان را می شمارند تا لبه ی حق و حقوقشان نپریده باشد.

جانبازانی که حتی پول نفس کشیدنشان را هم خودشان باید بدهند وآنگاه که تقاضای دستگاه اکسیژن ساز می کنند، پاسخشان می دهند که بایدصبر کنند تا جانبازی شهید شود تا دستگاهش رابه دیگری بدهند.

 این مظلومیت است آقای معاون، نه آنچه که شما فرمودید

اینکه سهم یکی از این انقلاب همین دردهای جانسوز باشد و سهم یکی دیگر باغ و ویلا و حقوق های آنچنانی و حساب های بانکی داخلی و خارجی. این مظلومیت است آقای معاون!

 «مظلوم» مردم خوزستانند که با خشک کردن هورالعظیم و هجوم ریزگردها پا روی نفسشان که گذاشته اند، هیچ ، رودخانه هایشان را هم دارند به غارت می برند. آبی که سال های سال است حق وسهم مردم خوزستان بوده و هست و امروز به بهانه های مختلف دارد از بالادست راهی بالادست ها می شود.

 مظلومیت یعنی همین آقای معاون!

 اینکه هوا را بگیری و بعد هم آب را و چه می ماند برای زندگی کردن در خوزستان؟!

«مظلوم»  همان کشاورزان خوزستانی هستند که رگ های حیات و  زیستنشان را دارند ازشان می گیرند و تو اگر از کشاورزی آب را بگیری، دیگر چه می ماند؟ آن هم در قطب کشاورزی منطقه! دیگر آن بیچاره هایی که به برکت ساخته شدن غیراصولی سد گتوند،آب نمک راهی زمین هایشان می شود و زندگی شان به همراه خاک زمین هایشان شوره زار می شود، پیش کش !

کارون و کرخه و دز و رودهایی که معلوم نیست در بالادستشان چه خبر است و آن همه شاهراه، آب را دارند برای استخر و ویلاهای کدام آقا زاده ها و برای پر کردن رودهای کدام شهرهای توریست پسند، پمپاژ می کنند و قیمتش می شود سوختن زندگی کشاورزان خوزستانی و سوختن نان هایی که از کشاورزی سر سفره ی آدم ها می رود.

آدم هایی که همسایه اند با زلال ترین رودها، اما مجبورند آب با طعم لجن بخورند و یا با تانکر حمل گازوئیل بهشان آب برسانند وصدای مظلومیتشان از درب خانه شان،آن ور تر نمی رود.

 این مظلومیت است آقای معاون، نه آنچه که شما فرمودید.

 «مظلوم» مردم خوزستانند که روی گنج ها و معادن و منابع زیرزمینی نشسته اند و حفاظت و حراستش می کنند، اما سهمشان از نفت و گاز و پتروشیمی ، دود و دوده و آلودگی هایی است که نفسشان را به شماره می اندازد و زندگی هایشان را به پرتگاه مرگ نزدیک می کند. گنج هایی که درد و داغش برای خوزستانی هاست و عشق و حالش مال بقیه است.

 «مظلوم» این مردمی هستند که در اوج فقر و بیکاری و رکود و تورم کمرشکن، هست و نیست و دار و ندارشان را به امید دریافت چند تومان، در مؤسسات مالی و اعتباری سرمایه گذاری کردند و اینک ماه هاست که هیچ کس به فریادشان نمی رسد و احدی پاسخگویشان نیست!

 «مظلوم» مردم خوزستان هستند که با وجود همه ی این درد و مصیبت ها و بی تدبیری ها و بی مسئولیتی ها و مظلومیت هایی که موج می زند، جوانانشان هنوز در دفاع از حرم، در صف اول نبرد هستند و پیکرهای پاک و مطهرشان هنوز بر شانه ی شهر دارد سمت بهشت آباد می رود.  شهدایی که گاهی آقایان حاضر نیستند پیکر مطهرشان را با هواپیما بفرستند خوزستان و این پیکرهای مطهر را با ماشین حمل جنازه انتقال می دهند. این مظلومیت است آقای معاون، نه آنچه شما فرمودید.

 «مظلوم» مردم خوزستان هستند که با آن همه جفا و بی عدالتی و ظلمی که در حقشان روا می شود، اگر نان شب هم نداشته باشند، اما خودشان و فرزندانشان و ایل تبارشان پای انقلاب ایستاده اند،به عمل هم ایستاده اند و نه به حرف. نه مثل آقایانی که دارند نان انقلاب را می خورند، اماپاسپورت و ویزای آن ور آبشان آماده است تا هنگام هنگامه، اگر تقّی به توقی بخورد، به سرعت خودشان را گم و گور کنند و با دلارهایی که سال های سال فرستاده اند در حساب های بانکی اروپایی و آمریکاییشان ، حال کنند.

مظلوم مردم خوزستانند و مردمی که شرایطی مشابه خوزستان دارند . مثل سیستانی ها که حال و روزشان از خوزستانی ها هم بدتر است. این مظلومیت است آقای معاون نه آنچه شما فرمودید.

 و این همه که گفتم معنا و مفهوم مظلومیت هم هست و هم نیست ، چرا که بسیار بیش از این دردهایی که گفتم در خوزستان مظلومیت وجود دارد.

 آقای معاون! گفتار پیامبر است که « کسی که متولی کاری از کارهای امت من شود و همان طور که برای خود دل می سوزاند برای امت من دل نسوزاند و خیر خواهانه و با تلاش برای آنان قدم بر ندارد، خداوند در قیامت او را با صورت در آتش می اندازد »

آقای معاون!

از مظلومیت این مردم دفاع کنید ، که مظلومیت اینجا موج می زند نه از آن کسی که به عنوان مظلوم نام بردید.

به این مردم خدمت کنید و گره از مشکلاتشان باز کنید!

مراقب باشید، آهِ این مردم مظلوم، طبق گفتار پیامبر، خرمن آخرت مسئولین را به آتش نکشد.

والسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا