اسوه چهارم : دانشجوی شهید عزیز صفری
عزیز در سال ۱۳۳۱ در خانوادهاي متوسط و مذهبي در دزفول متولد می شود. از دوران ابتدایی وارد جلسات مذهبی می شود و در دوران دبیرستان به فکر گسترش برنامه های مذهبی در دزفول افتاده و اعلامیه های حضرت امام را پخش می کند.
به مطالعه علاقه زیادی دارد و به همین دلیل زود رشد کرده و در جهت تلفیق مسائل سیاسی و مذهبی در جلسات تلاش می کند.
در سال های ۴۸ و ۴۹ با شهید سبحانی آشنا می شود و این آشنایی عزیز را بیشتر رشد می دهد. در تشکیل «گروه جبهه اسلامی دفاع» با شهید سبحانی نقش دارد.
در سال ۵۰ در جریان جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی دستگیر و زندانی می شود.
پس از آزادی دیپلم می گیرد و دانشجوی انستیتوی کشاورزی اهواز می شود.
عزیز پس از کسب تجربیات مبارزاتی ، لزوم ایجاد تشکیلات زیر زمینی را احساس کرده و با سایر مبارزان گروه منصورون را تشکیل داده و به مبارزه مسلحانه ادامه می دهد.
عزيز يك بار ديگر نیز دستگير می شود، اما دلیل مقاومت و قبول نكردن اتهامات وارده، پس از ۱۸ روز آزاد و برخلاف انتظار ساواك اين اسارتها تجارب باارزشي برایش شده و باعث رشد و هوشياري او ميشوند و چهره دژخيمانه رژيم و ساواك بيشتر برايش شناخته ميشود و ايمانش به مبارزه بيشتر و كينهاش به دشمنان خدا عميقتر ميشود.
عزیز در ۱۷ دی ماه ۵۶ در یزد مورد حمله مزدوران ساواک قرار گرفته و در جریان یکی از مامورین ساواک را زخمی و خود فرار می کند. ، اما در خروجی شهر در محاصره ماموران شهربانی و ساواک قرار گرفته و در این درگیری معاون ساواک یزد را به هلاکت می رساند و خود زخمی شده و دستگیر می شود و به زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل می شود.
شهید عزیز صفری پس از شکنجه های فراوان در تاریخ ۲۷ دیماه ۵۶ شربت شهادت نوشیده و روحش مهمان فرشتگان می شود.
هفت ماهه
۷ ماهه به دنيا آمد .پس از تولد تا ۸ ماهگي ، چون فوقالعاده ضعيف و لاغر بود ،هيچكس از خانواده انتظار زندهماندنش را نداشتند. مادرش می گوید:« فقط معجزهاي او را زنده نگاه داشت و ۸ ماه پس از تولد حالش خوب شد و اميد ماندنش در دل خانواده قوت گرفت. در ۸ ماه اول عمرش هر لحظه انتظار رفتنش را داشتم، ولي خدا او را زنده كرد و در زماني كه هرگز انتظارش را نداشتم رفت. اميدوارم خدا قبول كند»
مفتاح گشایش
پس از تولد عزيز ،خانواده اش که وضع مالی مناسبی ندارند ، وضعیتشان متحول شده و از فقر و پريشاني رها می شوند. همه آشنايان این را از برکت حضور عزیز می دانند. با آمدن عزیز در عرض كمتر از چندماه علاوه بر آنكه از زير بار قرض رها می شوند، وضعشان روز به روز بهتر می شود. به همين دليل عزيز محبوب پدر و مادر می شود.
عصای مادر
هميشه در كارهاي خانه كمك حال مادر است و تمام كارهاي مربوط به خودش را شخصا انجام ميداد. عزيز هميشه به فكر دوستان و آشنايان است و به صلهرحم عمل ميكند، حتي در شرايط زندگی مخفي نيز تا حدامكان اين فريضه را انجام ميداد.
گره گشا
از خصلتهاي با ارزش ديگر او توجه به وضع زندگي برادران و خواهران و نيز اقوام و آشنايان است.عزیز با ريزبيني خاصي كمبودهاي آشنايان را ميبیند و تا حد امكان سعي بر رفع آنها ميكند و به گونه ای اين كار را انجام ميدهد كه فردی كه به او كمك شده هرگز شرمنده نگردد.
مفاتیح
گاهگاهي كه به ديدن یکی از دوستان می رود. احساس ميكند از نظر مالي در مضيقه هستند. هيچ حرفي نميزند، ولي هر بار پس از رفتنش مقداري پول لاي كتاب مفاتيح پيدا مي شود. و بعدها مشخص می شود که اين كار عزيز است و نخواسته است مستقيما کمک کند.
یار مهربان
عزیز، در دل مردم شهرش جاي دارد و حتي مدت يك سالي كه مخفي است و در خانه تيمي زندگي ميكند با وجود خطرات زياد، با مردم در تماس بوده و دردهاي آنها را از زبانشان ميشنود و مسائل و گرفتاريهاي مردم را شناسایی می کند.
بصیرت
با شهید عزیز به مراسم روضه یکی از دوستان رفته بودیم بعد از روضه به یکی از آشنایان برخورد کردیم؛ عزیز سر صحبت را باز کرد ولی آن فرد نه تنها به دغدغه های مذهبی مطرح شده پاسخ مثبت نمی داد بلکه شدیدا ساز مخالف می زد؛ تا جایی که بعضا برخی مسائل دینی را زیر سوال برد.
شهید عزیز آنشب گفت فلانی این از بار شدید مشکلات و احتمالا بیکاری به این نقطه رسیده؛ باید کمکش کنیم. خود شهید عزیز پیگیر شد تا با کمک دوستان تو سازمان آب و برق براش کاری جور شد.
وقتی مجددا باهاش ارتباط گرفتیم متوجه شدیم حدس شهید صفری درست بوده ؛ اون فرد به اصالت خویش برگشته و دوباره سر به راه و متین شده بود.
راوی : حاج نبی آهوزاده
رحماء بینهم
در بازداشت های سال ۵۰ ساواک, تو زندان دزفول با شهید صفری هم بند بودیم. شخصی رو به خاطر درگیری و … آوردند زندان. چند روزی مهمان ما بود. موقع خروج شهید صفری به من گفت فلانی اگه پول داری بده تا بهش بدیم دست خالی نره خونه . شهید عزیز حتی رعایت حال افراد غیر مذهبی رو هم می کرد و همین اخلاقش باعث جذب دوستان شده بود.
راوی : حاج نبی آهوزاده
روایت پرواز
عزيز براي دادن اجارهبهای خانه تيمي به سراغ صاحبخانه ميرود، از آنجا كه منزل تيمي مدتي مورد استفاده قرار نگرفته است و صاحب آن نيز يكي از اقوام ساواكيهاي یزد است، به آنجا مشكوک شده و آن را بازرسي ميكنند و نشانههايي مييابند كه مويد خانه تيمي است و در آنجا مستقر ميشوند و همين كه عزیز به آن محل رفته تا اجاره را پرداخته و خانه را تحويل دهد، پليس او را تعقيب مينمايد.
به محض اینکه عزيز با پيچيدن در چند كوچه، تعقيب برايش محرز ميشود، به سرعت چرخ زده و به سمت آنها شليك ميكند. يكي از آنها را زخمي كرده و از مهلكه ميگريزد. اما از آنجا كه ساواك از جريان امر مطلع است، سريعا مامورين خود را در سراسر شهر بسيج ميكند و عزیز از آنجا كه امكانات محلي نداشته است به قصد خروج از شهر متواري ميشود، ولي در نزديكيهاي دروازه شهر مجددا درگيري رخ ميدهد كه عزیز با شهامت به رگبار آنها پاسخ ميدهد و همين كه گلولههاي او تمام ميشود، زخمي و خونآلود بر زمين ميافتد.
در این درگیری معاون ساواک یزد و عده ای از ماموران ساواک به دست عزیز به هلاکت می رسند.
عزیز را به بيمارستان منتقل و شبانه به تهران می فرستندو دیگر کسی از عزیز خبری نمی یابد. تا انکه خبر شهادتش دلها را عزادار می کند.
مزار این شهید والامقام در بهشت زهرای تهران قطعه ۳۹ ردیف ۶۳ شماره ۱۵ می باشد و مزار یادبود این شهید نیز در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است
روحش شاد و یادش گرامی باد
منابع :
کتاب انقلاب اسلامی در دزفول ، غلامرضا درکتانیان